هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


خوش به حال انارها...

عادت کرده‌ام ، دیگر عادت کرد‌ه‌ام شب‌هایی که غمگینم، نگرانم، ناراحت یا عصبانی‌ام خوابش را ببینم‌.
 شبِ بدی را سپری کرده بودم و با چشمان اشک‌آلود سر روی بالش گذاشتم، طبق معلوم میانش رسید و امضایش را زیر خوابم زد؛ صبح در نگاهِ آینه به خودم خیره شدم و حاصل خوابِ نصف و نیمه‌ی دیشب را در پلک‌های ورم کرده و سردرد منزجر کننده‌ام دیدم، آرام شروع به زمزمه کردم و از آینه دور شدم، ظرف‌ها را شستم، پیازهای خرد شده را روی اجاق گذاشتم، برای بار صدم زیر لب زمزمه کردم، وسط سرخ کردن سیب زمینی‌ها صدایی از پشت سرم بلند شد، با عجله اشک‌های غلتیده روی گونه‌هایم را پاک کردم.
_ چی می‌خونی؟
مکث کردم، صدای گرفته و بغض کرده‌ام را که گویی از وسط چاهی عمیق به گوش می‌رسید بلندتر کردم :
یادم نمی‌کنی و ز یادم نمی‌روی ... یادت بخیر یار فراموش‌کارِ من !

خوش به حالشون ...
اره :)
:)
به نظرم آدما با ذهنشون خواب نمیبینن ، با دلشون خواب می بینن ...

عکس و شعر قشنگیه :)
:)
نظر بدی هم نیست:) نظرتون در مورد خواب‌های ترسناک و کابوس و اینا هم همینه؟

اره اما تلخه، خیلی تلخ...
درباره همشون :) 
دیدین تو بدترین شرایط وقتی یه خواب خوب می بینی مغزت میگه فقط یه خوابه ولی دلگرم می شی به همون خیال چند ساعته :)

بله :) تلخه ...
این بخاطر تلقین و گرایش ادم به احساسات خوبه به نظرم وگرنه کار دل چیز دیگه است، مثلا یکی از رسالت‌های دل دق مرگ کردن ادمهاست، یا یکی از وظایفش احتمالا تنگ شدنه:|
با این تفاسیر قلب باید خاصیت ضبط و ثبت تصویر هم داشته باشه!
جمعه ۱۲ مرداد ۹۷ , ۰۰:۰۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خوبی فرشته؟
مطمئن باش خدا حواسش هست:-)
سعی میکنم خوب باشم:)
ان‌شاءالله که باشه... :)
خب شما برا دلت بد تقسیم کار کردی :| تقصیر دل نیست ...

واللا دقت نکردم دلم مموری می خوره یا نه :))
من تقسیم کار نکردم خودش اینا رو گردن گرفته انگار، وگرنه من خیرش رو میخوام خودش بچه‌ی بدی شده یه مدته ، حرف گوش نمی‌کنه!

هارد چی؟ هارد هم نداره؟ :))
خب شما عوضش کن . برو تو قسمت تنظیماتش :|  وظایفش رو بزن ایجاد انگیزه و حال خوب ...

نه متاسفانه :)) برا همین اینطوری صاف و خالیه :دی
تنظیماتش پیچیده است و منم یه مقداری مبتدی‌ام خیلی از پسش بر نمیام متاسفانه ، تازه تنظماتش هم زود به زود میپره انگار :|

این حجم از تواضع واقعا عجیب و البته بعیده :| :))
ای بابا :)) بزنینش رو تنظیمات کارخانه :) اون بالا بهتر تنظیم شده بود ...

دیگه دیگه :))
دست رو دلم نذار که خونه برادر، اون بالا هم‌ انگار خیلی خوب تنظیمات رو ذخیره نکرده بوده!

:|
یادت بخیریارفراموش کار من..:)
عالی بود اصن :)))
:)
ممنون
غم‌انگیر بود البته خنده‌ی اینجوری نداشت فکر کنم:)
عه واقعا ببخشید من فکر کردم مثل پست *سوختم چه اتشی نگاه تو ..*
فقط متن ادبی بود که نوشتی.اخه اصولا احساسات زندگیت رو قبلا که میخوندم عادی مینوشتی نه ادبی.
شرمندم .خیلی معذرت میخام. نمیدونستم حقیقیه .
ببخشید .
میخای نظر قبلی رو پاک کن.من واقعا عذر میخام.
نه فقط ادبی نبود؛ اون پست‌ها معمولا اندراحوالات بودن و غالبا خاطره مانند:)
دشمنت شرمنده عزیزم، پیش میاد دیگه :*
نه مسئله‌ای نیست عزیزم نیازی هم به عذر‌خواهی نیست، همینجوری چون تعجب کردم گفتم :)
خوب شد گفتی چون بخاطر اشتباه من سوتفاهم پیش میومد.
ان شالله حال دلت خوب خوب شه.
من اون پست سوختم رو که خوندم تو نظرات نگاه کردم دیدم نوشتی اره اخرش اون جوری هم میشد خوب بود ولی این طوری متن بهتره. واسه همین فک کردم ادبی مینویسی دیگه چون خیلی وقت بود سر نزده بودم به وبت خلاصه کلی معذرت رفیق :(
ان شالله حال دلت خوب خوب شه.واست ارزوی ارامش و خوشبختی دارم.
دیگه حواسم رو جم میکنم شرمندم خلاصه .

ممنونم عزیزم:)
اره اون پست‌های عاشقانه واقعی نیست، کلا بهتر اینه که همه‌ی پست‌ها رو به چشم صرفا یه نوشته ببینید چون معمولا تو خیلی از نوشته‌ها(با هر موضوعی) تلفیقی از واقعیت و تخیل پیش میاد که نمیشه همیشه توضیح داد کدومش کامل واقعیه، کدومش تلفیقه و کدومش کامل تخیل:)
خیلی ممنونم عزیزم:)
به خودت سخت نگیر رفیق، پیش میاد دیگه:)
قربون مهربونیت :)
:*
خوبی فرشته؟!
اره خوبم عزیزم ، یعنی دارم سعی میکنم خوب باشم:*
فرشته جان
چقدر اون روز و اون شب دوست داشتم که منم جزو آدم هایی که از سر شوق به گریه میفتن بودم اما منم مثل دخترک های غمگین با چشمهای باد کرده زیرلب چیزیو زمزمه میکردم
خدایا... چیکار کنم چی میشه چرا خدایا... 
ولی اشک‌های منم از سر شوق نبود...
منم همین‌ها رو زمزمه کردم، دل‌خوریم بیشتر از خودِ خدا بود تا چیزهای دیگه، امیدهای ناامید شده‌ام خیلی تو چشم می‌زد....
خیلی سنگین می گه حافظ :
میلِ من سوی وصال و قصدِ او سوی فراق ،
ترکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کام دوست ...
سعدی هم میگه:
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مقام...
البته دوست داریم تا دوست ،
تا ببینیم لیاقت این ابیات رو داره یا نه ...

من که هنوز نیافتم همچی دوستی ...
اون بیت سعدی وصف کننده‌ی حال خودمه، همیشه بحث سر لیاقت نیست گاهی سر دله، سر دلبستگی‌ها، سر خاطره‌ها و سر ... دل کندن همیشه ممکن نیست گاهی مجبوری با دلتنگی بسازی و درد بکشی و به روی خودت هم نیاری ولی فراموش نکنی چون فراموشی غیرممکنه.

امیدوارم کلا وصفتون به این ابیات غمگینِ دردآور نخوره.
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری / نه یاد می کنی از من نه می روی از یاد ...

+ دلِ تنگ بهتر از دلِ سنگه ...
دارم "یادت باشد" رو می خونم . پای دل و عشق که بیاد وسط دلتنگی ها و نرسیدن ها و دوری هاش هم شیرینه ...
نوجوون که بودم حدود یک سال دل بستم به یکی که بهم نیگاه هم نمی کرد ! عاشق بودم . لحظاتی شیرین تر از اون لحظات هنوز درک نکردم !
اره همین... نه یاد می‌کنی از من نه می‌روی از یاد 

+هر دوتاش ازار دهنده‌...
یادت باشد چیه؟ کتابه؟ :| 
احتمالا تو اون نوع عشق مد نظر شما اره قشنگه، زیاد شنیدم که تو دنیای عاشقی هجران و فراق هم قشنگه، منتهی نوع دوست داشتن من فرق داره چون ادمش فرق داره، اینجایی که من هستم نه دوری و نه نرسیدن هیچ کدومش قشنگ نیست،فقط دردِ روی درده...
  اره . من کلا رمان خون نیستم و خوشم نمیاد . اما این یکی دیوانس!
هممم ... فکر کنم یه چیزایی داره دستگیرم میشه ...
دوری و فراق به امید و انتظار وصالِ که شیرین میشه . گاهی هیچ امیدی به رسیدن نیست ...
و تنها راه دل کندنه ...
اره دل کندن درد آوره ...
من برعکستونم، خیلی رمان‌خوندن رو دوست دارم، سال‌هاست وقت تابستونم‌ رو با رمان خوندن میگذرونم:)
اره احتمالا همینطوره، ولی من برای رسیدن خیلی ناامید نیستم، چیزی که مال منه مال من میمونه پس چیزی‌ که ازم گرفتن رو پس میگیرم یه روز :)
دل کندن... خیلی سخته خیلی سخت، و گاهی وقت‌ها غیرممکن، فکر کنم دل کندن کامل برای منم غیر ممکن باشه.
من ک نمی دونم این معشوق کیه اما امیدوارم حق به حق دار برسه :)
منم امیدوارم ، البته امیدوارم اون روز دیر نباشه :)
فرشته
تو رو خدا خوب باش. خواهش می‌کنم...
عزیزِ مهربون من! تمام تلاشم رو دارم میکنم، فکر کنم تا حدود زیادی موفق هم بودم :**
نگران نباش:)

بعضی‌ها اونقدری عزیز هستن که وقتی از اشک‌هاشون می‌نویسن آدم بغض می‌کنه... تو برای من فراتر از این‌ها هستی...
عزیزِ قشنگ من! مهربون جانم:**
 همه‌ی اینها میگذره، ادمها معمولا زود به شرایط عادت میکنن منم عادت میکنم، یه کم که بگذره عادت میکنم:)
چقدر دلم میخواست اینجا بودی الان تا یه دل سیر بغلت میکردم، ماچ به لپ‌هات :) :**
عزیزم ^_^ یه کوچولو مستقل‌تر بشم میام :)))
منم همینطور :))
یک روز برای دیدنت می‌آیم
اما اگر این فاصله‌ها بگذارند
:*
فرشته....
جانم :)
بهترم عزیز دلم:*
فاصله‌ها می‌شکنند :)) ^___^
پودرشان می‌کنیم:))
عالی☺️☺️☺️😗
ممنون :|
شاید بی ربط باشه این سوال..
شما قبول داری که ذهن انسان به طور کلی تمایل به غم داره؟
نه به نظرم بی‌ربط نیست.
اره، چون روز که سرم شلوغه و سعی میکنم حالم خوب باشه و شاد باشم وضعیت تقریبا خوبه، همین که شب میرسه و سرم خلوت میشه غصه‌ها سرازیر میشن.
خب هر روز یه مساله شادی آور رو پیدا کنید و شبا بهش فکر کنید! :-)
اگه این کار رو انجام ندید ذهنتون به طور پیش فرض یه ناراحتی رو پیدا می‌کنه و می‌چسبه بهش..! 
اره فکر خوبیه ولی میدونید ذهن من خیلی وقت‌ها شبیه فرزند ناخلفیه که گوش به حرفم نمیکنه، اخر راه فکر کردن رو پیدا میکنه، این وسط خاطره‌ها و جای خالی‌ها، و اتفاقاتی که باهاشون دست و پنجه نرم میکنم هم کاملا تاثیر دارن.
اکثرا تا حواسم پرت میشه متوجه میشم دارم به اتفاقات چندسال قبل و ادمهایی که ازشون متنفرم فکر یا باهاشون دعوا میکنم و حرفهایی که تو کنج دلم مونده رو بهشون میگم، اینکه بدجور مقصر دردها و دلتنگی این روزهامن.
گاهی یه خواب چقدر میتونه برای آدم آرامش بخش باشه

چقدر خوبه که میتونیم خواب ببینیم



من عاشق انارم
و البته گاهی چقدر ازار دهنده ...
چاقوی دو لبه است، گاهی خوبه و گاهی بد!

خیلی خوشمزه‌است خصوصا با نمک :)
کنترل ذهن مهارتیه که باید با تمرین کسب بشه...
اتفاقا خیلی بهش نیاز دارم خصوصا موقع مطالعه، سعی میکنم روش کار کنم :)
من به فدای فرشته ی مهربونم :'( غمگین نبینمت دختر ...
 حالت خوب باشه همیشه ...
چند وقت پیشا پست انگور رو خوندم به اونم گفتم . واقعا چرا انقدررر شب بی رحمه ؟ و بازهم اون جمله ای که میگفت《 شب که میشود بعضی فکرها در ذهن آدمیزاد بزرگتر میشوند》 تو ذهنم میاد ...
فک کنم خاصیت شب همینه .

+بازم بگم که چه قدر هر دفعه که به وبلاگت میام حس میکنم که خیلی بیشتر از قبل خوب تر و عالی تر مینویسی :) ؟

قربونت خانوم دکتر مهربون:) اخم نکن، بخند تو همیشه باید بخندی:* 
بهترم، یه کم بگذره بهتر هم میشم :)
چند وقت پیش به یکی از دوستام گفتم چطوری گفت خوبن اگه شب نباشه، گفت تو چطوری؟ گفتم منم خوبم البته اگه عین تو اخر شب‌ها رو فاکتور بگیرم با همه‌ی این‌ها من بازم شب رو بیشتر از روز دوست دارم، خصوصا شب‌های زمستون:)

+ممنونم عزیزم محبت و لطفت رو می‌رسونه:*
خوش بحالانارها که زغوغای جهان فارغند...
شاید اون‌ها هم همین فکر رو در مورد ادم‌ها داشته باشن :)
جمعه ۱۲ مرداد ۹۷ , ۲۳:۴۸ .. مــَـمــَّـد ..
چی بیت زیبایی..
همنیطوره :)
همین ماهیچه ی کوچک با چندتا رگ و بطن و...  چه به سر بشر که نیاورده در طول تاریخ..!
هر چی می‌کشیم از همین یه تکه ماهیچه است...
سلام فرشته ی دوست داشتنی! یاد سهراب و دانه ی انارش افتادم


“من اناری را میکنم دانه ... 
و با خود میگویم :
 کاش این مردم
 دانه های دلشان پیدا بود...
 می پرد در چشمم آب انار 
اشک میریزم...”
سلام آقای مردد عزیز:) 
اره خودمم با تیتر بیشتر یاد همین تکه‌ی شعر سهراب می‌افتم" کاش این مردم دانه‌های دلشان پیدا بود" البته قبل و بعدش رو نخونده بودم، ممنون:)
:)حال دلت خوب،فرشته
ممنونم عزیزم، امیدوارم حال دل همه‌مون خوب بشه :)
وقتی حال دل من خوب نیست هز  پستی که میخونم غم انگیزه
فرشته جانم حالت خوب میشه غصه نخور عزیزم
خوب باش دیگه
غصه میخوری من ناراحت میشم
:(
منم خیلی وقت ها همینطوریم، همه پست‌های غمگین و اهنگ میذارن.
درست میشه عزیزم، یه کم که بگذره همه چیز جا می‌افته:)
الان خیلی بهترم:)
ناراحت نشو مهربونم، ناراحتی‌ها هم تموم میشه بالاخره، روزهای خوب میاد:**
الهی شکر
الهی همیشه خنده باشه و سرحالی و حال خوب:)
ممنونم نسرین عزیزم، تو هم همینطور:**
دلتنگی آدمو از پا درمیاره .. امیدوارم هیچ وقت دلتنگ نباشی

اینقدر متنتون زیبا بود که دلم نیومد نظر ننویسم :)))
هوووم، ازاردهنده است... قربانت،شما هم همینطور:)
خیلی متشکرم، لطف دارید :)
واقعا خوش به حالشون
شاید اونها هم بگن خوش‌بحال آدمها...
تو این مورد بعیده ...ولی شاید
اونا هم از حال ما بی‌خبرن ما از حال اونا
زیبا.قلمتون سبز...
متشکرم:)
سلام
یک پست خالص راجبه اسم :/ معلومه خیلی براتون مهمه
فقط تعجبم از اینه که کسایی که میگفتن فری رو تذکر نمیدادید .

شما شیرازی هستید ؟ شیرازی ها معمولا این شکلی کج میکنند یه جاهایی هم جذابه حتی . البته اگر قصد بی احترامی در کار نباشد
سلام
اسم جزئی از هویت هر فرده، روی شخصیت افراد هم تاثیر داره :)
اون‌ها از روی صمیمت و دوست داشتن میگن، دوست ندارم تو ذوق دوست داشتن بقیه بزنم:)
نه من بوشهریم :) شیرازی‌ها تقریبا به همه‌ی کلمات "او" اضافه میکنن اما اینجا قاعده‌ی کج کردنه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan