هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


و باز دباغ خانه‌ی جمعه...

من فکر می‌کنم در غیاب تو همه‌ی خانه‌های جهان خالی است ، همه‌ی پنجره‌ها بسته است ، اصلاً کسی حوصله‌ی آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد‌!

"سیدعلی صالحی"


پ‌ن۱: جمعه‌ات بخیر ای آرزوی نداشته‌ی تمام هفته‌ی من ...


"متن‌های کپی شده"


پ‌ن۲: عصر جمعه‌‌‌تون در چه حاله؟ :)

سلام :)
سلام:)
عصر جمعه تون بخیر
تشکر، عصر جمعه‌ی شما هم بخیر
حال عصر جمعم..
کلی کار دارم حال ندارم انجام بدم:)
میدونم، ادم گاهی بی‌حوصله میشه ولی انجامش بده که تلنبار نشه برای عصر شنبه:)
به به چه تصویر چه شعری :))
دلتون نخواد در حال خوردن بستنیه :)))
جات خالی :)


عصر جمعه ی خودت هم بخیر.

:)
ولی دلم خواست:/ منم بستنی:))

قربانت عزیزم:* 
اصلا یادم نبود امروز جمعست:))
چرا یادم انداختییییی😣😣:(
ای بابا، خب باید از قبل باهام هماهنگ می‌کردید تا یادآوری نکنم :دی
خب حالا یعنی یادتون بیوفته اثر میذاره؟:/
عصر جمعه‌تان به خیر. واسه من که تعریفی نداشت، هرچند لبخند می‌زنم به هر خوبی و بدی.. درضمن چه منزل قشنگی دارید ؛-)

این هم امیدوارم پسند و غیرتکراری باشه:
http://www.irmp3.ir/play/33597


ممنونم، میگذره،اینو باید روزی ده‌بار به خودمون تذکر بدیم :)
ای برادر اگه این منزل من بود که چنان می‌رفتم رو ایوان جمعه که کل شعر منتفی بشه :))

خیلی خوب بود، نشنیده بودم ولی کلا تکراری هم باشه باز از آهنگ‌های قشنگ استقبال میکنم:)
به به چه عکسی :)))
بقیه‌اش هم هیچ دیگه؟ :/  :D
لطف داری عزیزم :)
کل جمعه مون در خانه ی رفیق 12 ساله مون طی شد یه روز دلچسب با دوستان خوب:)
به‌به همیشه به خوشی و دوستی و عصرهای خوب نسرین‌جان:*
گشنمه فرشته
خیلی
کاش یکی نذری برامون میورد
:|
عزیزم خدا اون دست‌ها رو داده که گاهی باهاش غذا هم درست کنی‌ها :دی
#نه_به_تنبلی :))
هنوز که نذری‌ها شروع نشده درست، برای ما هم نیوردن:)
توی قطاریم داریم گذر عمر میکنیم از شهری به شهر دیگه. 
یکی از بهترین‌ حالت‌های گذروندن عصر جمعه:)
بخش اول این پست مرتبط به عصر این جمعه‌ی شماست گویا :)
http://god-like.blog.ir/1397/06/16/جمعه-ها-شرح-دلم-یک-غزل-کوتاه-است
داییم شون اومدن خونمون و دارن به ما درتمیزکردن پارکینگ کمک میکنن
خیلی هم خوب، کار کردن دسته جمعی خسته کننده است ولی خاطرات خوبی از توش در میاد معمولا :)
اره خداییش یه بخشی از خاطراتمون مربوط به همین جور کاراست
میدونم :) چون خودمم همینطورم تقریبا :)
شلوغ بود حسابی ولی گذشت :)
به خوشی گذشته باشه ان‌شاءالله :)
گرمِ در کنارِ خانواده بودن بودم :)
خدا رو شکر، همیشه به شادی در کنار خانواده باشید ان‌شاءالله :)
فعلا سرم شلوغه
جمعه و شنبه نداره


خیلی هم خوب، موفق باشید :)
شنبه ۲۴ شهریور ۹۷ , ۱۰:۳۶ مصطفی فتاحی اردکانی
چه عکس خواستنیه

اره ^_^
آره خب،جمعه خودش یه دلتنگی بزرگ داره:))
خب این دیگه از تلقینه خودمونه نندازیم گردن جمعه‌ی بدبخت :))
عصر جمعه حس میکنم یه اتفاق خوبی افتاد ولی به شکل عجیبی یادم نیست!! شایدم اتفاق نیفتاده اصلا، هوم؟!
نمیدونم شاید فقط یه حس بوده، شاید هم پیر شدی یادت نیست :))
يكشنبه ۲۵ شهریور ۹۷ , ۱۲:۳۸ مردی بنام شقایق ...
سلام

و ما ادریک ما عصر جمعه...
سلام
اصلا عصر جمعه خودش حکایتیه...
سه شنبه ۲۷ شهریور ۹۷ , ۰۱:۱۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
امشب دخیلم بر عموجانت اباالفضل
شاید میان روضه سقا بیایی
جان عباس فراموش مکن نام‌ مرا
به خدا کرب‌ و بلایی شدنم دست شماست
سلااااااااااام ((:
سلام :)
زیبا بود

https://iranjooje.com
ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan