هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


عبرت‌‌ گرفتم!

بعد از حدود ۵ ماه قرار شد امروز همدیگر را ببینیم، قرارمان لب ساحل بود که تماس گرفت و مکانش را به بازار تغییر داد. راهی شدیم، بعد از مدت‌ها کلی حرف زدیم و خندیدیم، گفت"چقدر شهرتون گرم شده" گفتم"شهرتون؟! انگار واقعا شمالی‌ شدی‌ها!"، سمبوسه‌ی پیتزایی مهمانش کردم و گفتم "بیا سمبوسه‌ی شهر ما رو بخور خانومِ شمالی"!، حسابی خودآزاری کردیم با سمبوسه‌ی داغ و سسِ فلفلِ تند؛ هر دو آتش گرفته بودیم و به تند بودنش معترف اما به لذتش می‌ارزید! 

مقداری از خرید‌ها را انجام دادیم، صدای اذان مغرب که از گلدسته‌های مسجد جامع بلند شد به خریدهایمان سرعت دادیم.

شیشه‌ی اَرده را توی پلاستیک گذاشت و با پدرش تماس گرفت، فهمیدم که برای ادامه‌ی خرید با کسری بودجه مواجه شده است، پدرش گرفتار بود و به انتقال پول نمی‌رسید اگر هم می‌رسید مغازه تعطیل می‌شد، فردا ۸ صبح هم راهی بود؛ گفتم که مقداری پول در کارتم مانده است، تعارف می‌کرد ولی دستِ آخر کوتاه آمد.

موجودی کارتِ من و کارت خودش و پول‌های نقد مانده در کیفش جمعاً به خرید خودش و سفارش دوستش می‌رسید. راهی مغازه شدیم، وسایل را برداشتیم، کارتم را تقریبا تا ته کشیدم، پول‌های نقد را هم داد، نوبت به کارت او رسید اما موجودی کافی نبود، گفتم مقداری هم در کیفم هست، از کارت کمتر کشید و من ته کیفم را هم در اوردم، از او پرسیدم:

_من دیگه برای کرایه پیشم نمونده، پول خرد پیشت هست؟

_ اره برای کرایه‌ دارم!

از خرید‌هایش یک قاب موبایل مانده بود، با پدرش تماس گرفت و اول قرار شد یک‌چهارراه دیگر پیاده‌شود و با پدرش برود برای قاب، باز دوباره کنسل شد تا پدر خودش قاب را بخرد و سرِ آخر سرِ چهارراه کرایه را حساب کرد و پیاده‌شد ، دست دادیم و به امید دیدار عید با هم خداحافظی کردیم.

تاکسی سر خیابان رسید، محض احتیاط پرسیدم "چقدر باید بهتون بدم حاج‌آقا؟" پیرمرد راننده چراغ ماشین را روشن کرد و گفت "قابلی نداره بابا، دوستت که کرایه‌ی خودش رو داد، شما هم همون هزار و پونصد، هزار و سیصد رو بدی درسته" عرق روی پیشانی‌ام نشست، دوستم کرایه‌ی یک‌نفر را حساب کرده بود!

 دوباره تمامِ گوشه کنارهای کیفم را گشتم، پر بود از رسیدهای بانکی اما دریغ از پول! فقط یک سکه‌ی پانصد تومانی ته کیفم افتاده بود. خجالت کشیده بودم و احساس می‌کردم زمین به اندازه‌ی فضای همان پراید قراضه برایم تنگ شده است، با شرمندگی گفتم:

_شرمنده حاج‌آقا انگار فقط همین پونصد تومنی توی کیفم مونده!

_چندتاست؟

_یکی!

_بده بابا، چه میشه کرد؟ اشکالی نداره!

هنوز توی کارتم مقدار کمی پول مانده بود، اصرار کردم که "شرمنده بخدا، چند ثانیه صبر کنید از مغازه‌ی کناری پول بگیرم کرایه‌تون رو بدم" قبول نکرد و من با دنیایی از شرمندگی پیاده شدم؛ دلم می خواست زمین دهان‌باز کند و من را ببلعد؛ آدم‌های خجالتی میدانند که چقدر آن لحظات برایم وحشتناک بود، که چقدر احساس شرمندگی کردم، که چقدر دلم می‌خواست بر سرِ خودم داد بکشم "احمقِ بیشعور چرا اخه ته کیفت رو در اوردی؟ چرا فکر نکردی که یک درصد ممکنه فراموش کنه کرایه‌ی تو رو بده؟ چرا با جیبِ خالی توی تاکسی نشستی؟ خجالت نکشیدی هزار تومن توی کیفت نذاشتی؟ حالا خوب شد؟ بکش حقته لعنتی احمق!..."

+ عبرتِ امروز به وقت ۱۹:۰۲ روز سیزدهم بهمن‌ماه ۱۳۹۷ ،  تا اخر عمر توی ذهنم ثبت میشه تا دیگه هرگز انقدر خجالت نکشم!

منم تجربه کردم -_-
مرگ به مراتب راحت‌تر بود واسم :|
واقعا شرایط بدی بود.
با سلام

وبلاگی با محتوای زیبا دارید

ما هم یک تجاری،کسب و کار داریم

ممنون میشم از سایتمون دیدن کنید و دیدگاه رو تایید کنید.
سلام
متشکرم ، موفق باشید:)
چقدر چقدر کار دوستت زشت بود. من تاحالا تجربه‌ش نکردم اما هرچقدر از شدت انزجارم بگم کمه...
به نظرم دوستم یا متوجه‌ی اشتباهش نشده یا فراموش کرده ولی خب به هر حال شرایط سختی رو برام ایجاد کرد.
امیدوارم تجربه‌ش نکنی جانم :*
من یه بار سوار تاکسی بودم یهو دیدم کیف پولمو جا گذاشتم. شانس آوردم که سکه‌ها رو می‌ریزم توی خود کیفم. یه ساعت داشتم اعماق کیفمو می‌گشتم. هرچی سکه‌ی دویست تومنی بود پیدا کردم آخرشم فک کنم صد یا دویست تومن کم آوردم :))🤦 
این برای منم پیش اومده پیش خودم گفتم الان راننده فکر میکنه صندوق صدقات رو زدم :))
من از همین تریبون از دوست شما تشکر می‌کنم :|
چون باعث عبرت شد؟
یعنی فقط کامنت دوم :/
اصلا نمیدونن بعضی ها چطور کامنت میذارن :|


+

@آسوکا جان 
بنظر نمیاد ایشون دوست فرشته باشند !!
ظاهرا دوست فرشته بودند ولی با عرض پوزش خدمت فرشته جان باید عرض کنم ایشون دوست جیب و کارت و کیف پولتون بیشتر بودند تا خودتون !!
شاعر در اینباره میفرماید :
نوکرِ بندِ کیفتم تا پول داری رفیقتم :|
بعضی ها متاسفانه اینجورین !! 
من باشم این داستان برام نه تنها عبرت میشه بلکه  با این جور رفقای بظاهر رفیق  برای همیشه ی ایام ، کات میکنم :|



سلام :)
حالا ناراحت نباش فرشته خوبی ها :)
بدان و آگاه باش منم تو اینجور موقعیت ها تو تاکسی گرفتار شدم :))
گاها پول خرد نداشتم ولی بنظرم پیش میاد (البته من زمانی که همسن و سال تو بودم اینجور بودم ) بعدها  که بزرگتر شدم اینطور نبودم :)
اینا تجربه میشه برای آدم :)
حالا هم رو به دوربین نگاه ماها با یه لبخند زیبا ما رو مهمان کن و بگو سیب :))


سلام
خیلی زود قضاوت کردی راجع‌بهش شاید هم من بد نوشتم.
 من شاید حتی بگم خودم همچین ویژگی دارم ولی دوستام اصلا، مطمئنم دوستم یا چون عجله داشته حواسش نبوده و فراموش کرده کرایه‌ی من رو بده یا اشتباهی به جای دوهزار تومن هزار تومن داده(‌کرایه کلا نفری هزارتومنه راننده داشت گرون می‌گفت) خلاصه که من از دوستم دلخور نیستم رابطه‌ام هم باهاش بهم نمی‌زنم فقط از دست خودم عصبانی شدم که حواسم جمع نبوده، همین :)

اره خب ممکنه برای هر کسی پیش بیاد، ولی چون من خیلی رو این چیزها حساسم خیلی ناراحت شدم.
عزیزم :)
فقط به این دو سؤال پاسخ بده
آیا دوستت عذرخواهی کرد؟
و آیا قرضشو پس داد؟


+ خوانندگان وبلاگت بسی بسیار از دست دوستت شاکی‌ان :))
نه، به نظرم اصلا متوجه نشده منم چیزی بهش نگفتم.
بنده‌ی خدا همون موقع تو ماشین گفت شماره کارتت رو بده گفتم انقدر عجله نکن بعدی میدی دیگه ، بعدش هم که مسافر بود فراموش کرده، در کل اونقدر هم مقدار زیادی نبود :)

+ اره، ولی اشتباه میکنن چون من از دوستم شاکی نیستم از خودم شاکیم که حواسم نبود تا تو چنین شرایطی قرار نگیرم:)
یعنی فکر میکنی فراموش کرده کرایه ی تو رو بده؟
فکر نمیکنم، مطمئنم!
 یا چون عجله داشته حواسش نبوده و فراموش کرده بده یا اینکه فکر کرده دو هزار تومن داده کما اینکه موقع رفتن هم خودش حساب کرد و نذاشت من بدم :)
يكشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ , ۰۸:۴۲ مردی بنام شقایق ...
سلام


خخخخخخخخخخخخخخ

برا همه پیش میاد :)

پارسال داشتم میرفتم سر کار کله صبح
اومدم دم میدون فردوسی که از عابر بانک پول بگیرم یهو دو نفر دعواشون شد! مام که تیریپ فردین! رفتیم وسط واسه جدا کردن و حل و فصل ماجرا
اصن یادمون رفت پول بگیریم

خلاصه همینجوری بی مایه سوار تاکسی شدیم و هفت تیر پیاده شدیم دیدیم عه! ای دل غافل!
هیچی پول نداریم.

به طرف گفتیم آقا ما یادمون رفته پول بگیریم دو دقه وایسا الان میگیرم میام!

اونم نامردی نکرد جلو بقیه مسافرا حسابی آبرومونو برد!
گفت برو داداش طوری نیس! روزی صد تا مثه تو میخورن به تور ما!!!

اینقد اینو بد گفت که دختره کناریم بهش اعتراض کرد که به قیافه ایشون میخوره اصن؟!

خلاصه دختره کرایه مارو حساب کرد :)))

بعدشم هر کاریش کردم پول نگرفت ^_^
سلام
نباید پیش می‌اومد ولی خب پیش اومده دیگه و عبرت شد :)

اینم عاقبت فردین بازی:))
امان از بعضی راننده‌ها !
باز خوبه یکی کرایه‌تون رو داده و تازه اعتراض هم کرده که به قیافه‌تون نمی‌خوره اینجوری:)
ان‌شاءالله که دیگه برای کسی پیش نیاد :)
سلام
این نگاه مثبت شما رو تحسین میکنم که پیش خودتون گفتید شاید فراموش کرده کرایه شما رو حساب کنه...
دوستتون باید به داشتن شما افتخار کنه و شما رو بزاره روی سرش حلوا حلوا کنه...
با آرزوی بهترین ها برای شما
سلام
هر چیزی به طرف مقابل هم بستگی داره من دوستم رو میشناسم و مطمئنم که کارش عمدی نبوده، باید فردا راهیه شمال می‌شد برای دانشگاه، عجله داشت بخاطر همین بوده :)
لطف دارید :)
متشکرم و همچنین
هعی
ادم اون لحظه میخواد اب شه بره زمین
دقیقا!
سلام
دوستان که حسابی از خجالت دوستتون دراومدن بدون اینکه مطمئن باشن ولی من بدون مطمئنی میگم دوستتون حواسش نبوده چون پیش فرض همیشه همینقدر کرایه میداده با عجله ایم که داشته حواسش نبوده این دفعه باید دوبرابر بشه. (ستاد شاید برای شما هم اتفاق بیفتد) :دی
سلام
دوستان چون برای من ناراحت شدن اینو گفتن وگرنه در کل گفتم که مطمئنم عمدی نبوده، همین چیزی که شما گفتید یا حتی ممکنه فکر کرده دوهزار تومن داده به جای هزار تومن، خلاصه که رفیق ما اینجور آدمی نیست :)

یعنی دقیقا جمله ی  جناب میرزا حرف دیشب و الان من بود و هست !!

سلام 
فرشته جان خوبی ؟


پس همون جوابی که به میرزا دادم :)
سلام
ممنون عزیزم تو خوبی؟
عبرت بگیر جانم. :)
شایدم فکر کرده کرایه دوتاتون اندازه ای شده که حساب کرده.
گرفتم :)
اره شاید، کرایه هم در کل دو تومن می‌شد راننده داشت زیاد میگفت ولی من تو شرایطی نبودم که اعتراض کنم بهش:/

عجب....
عجب....

البته نخوایم هم زود قضاوت کنیم شاید فراموش کرده
یا بیشتر پول نداشته یا هر چیز دیگه ای..
نمیدونم!

همچین موقعیتایی پیش اومده برام ...واقعا ادم حس بدی دست میده بهش..


بازم دم آقای راننده گرم ...
احتمالاتم رو تو بقیه‌ی کامنت‌ها گفتم، یا حواسش نبوده یا فکر کرده دوتومن داده مطمئنم عمدی نبوده ، اشتباه از من بود که چون عجله داشتم نرفتم از بانک به اندازه‌ی کرایه‌ام لااقل بگیرم .
واقعا حس خیلی بدیه.
اره ،ولی داشت گرون می‌گفت کرایه‌ی اون مسیر هزار تومنه نه هزار و پونصد :)
+ بازم تولدت مبارک یسنا جان :*

به نظرم باید از افعال ماضی استفاده می کردی برای این آدم چون دیگه قطعا نمیتونه دوستت باقی مونده باشه!
چه آدم ..... بوده واقعا :(
مثل اینکه خیلی بد نوشتم پست رو:)
 مطمئنم رفتار دوستم عمدی نبوده، منم از دستش حقیقتا ناراحت شدم ولی عصبانی نیستم ، چون بیشتر اشتباه خودم بود ، به هر حال اون چون عجله داشت ممکن بود فراموش کنه من نباید خودم رو تو چنین شرایطی قرار می‌دادم.
اذان اونجا ساعت 19 هه؟
نه! من حدود ۱۹ داشتم موضوع رو یادداشت می‌کردم برای خودم :)
وا اصلا مگه میشه پیش دوستت بشینی و کرایه ی خودت رو فقط حساب کنی !!! ما همسایه هم میبینیم دوساعت تعارف میکنیم نه توروخدا من بدم نه زشته من میدم تا یکیمون برای همو حساب میکنه
میدونم چه حسیه مخصوصا اگه مسافرم باشه تو تاکسی
راستیییییی سلام سلام وای چقدر دلم واست تنگ شده بود و پیام دادن بهت 
یه تغییر بزرگ دادم به زندگی یکنواختم بخاطر همین وقت نمیکنم زیاد بیام وگرنه همش میخونمت الانم پیامم رو از صبح نصفشو نوشته بودم الان دارم کاملش میکنم که بفرستم برات 
موقع رفتن تا من خواستم در کیفم رو باز کنم دوستم کرایه‌ی دوتامون رو داد، در حالت کلی ما هم همینجوریم ولی خب اون عجله داشت حتما فراموش کرده :)
اره مسافر هم داشت :/

سلام عزیزم، کجا بودی کلی دلتنگ پیام‌هات شده بودم، امیدوارم کلی اتفاقات خوب برات افتاده باشه :*
ان‌شاءالله که تغییرات خوب و مثبت بوده و راضی باشی :*
 همین که خوب باشی و بدونم حالت خوبه کافیه رفیق جان :*

من یه بار سوار تاکسی شدم بعد اصلا حواسم نبود پول ندارم تو کیفم ..... 
تا یک لحظه گذشت گفتم آقا ، ببخشید من پول همراهم نیست همین جا منو پیاده کنید  اینقدر خجالت کشیدم 
گفت عیبی نداره ، مسیرتون کجاست ؟ دیگه بنده خدا منو رسوند :) 
او اون گرما و خلوت خیابونا ..
بعضی ها هم اینجورین !
ولی بهتره یه بار که دوستت رو دیدی به صورت غیر مستقیم بهش بگی که چی شد .
از این راننده‌ها هست بعضی‌ها حتی مسافرکش هم نیستن.
 من یه بار تابستون خیلی منتظر تاکسی شدم تا اخر یه پراید اومد و سوار شدم، موقع پیاده شدن هر کاری کردم گفت من فقط چون دیدم گرمه و ایستادید سوارتون کردم وگرنه مسافر‌کش نیستم، خلاصه به زور بهش کرایه دادم و پیاده شدم، چندبار دیگه هم اصلا قبول نکردن، یکیش میگفت بخدا از دستت ناراحت میشم دختر دایی :))
شاید یه روزی بهش ماجرا رو میگم ولی نه از سر عصبانیت یا ناراحتی فقط برای اینکه بیشتر حواسش به آدم‌های اطرافش باشه، همین وگرنه کارش عمدی نبوده مطمئنا:)

ببخشید بابت قضاوتم بعدش واقعا متوجه شدم تند رفتم.
🙈🙈🙈🙈

#من نادمم !!

پیش میاد، همین که نادمی خوبه به نظرم :*
منم نظرم اینه عمدی نبوده..

فرشته این حست رو که تو کامنتا از رفیفت دفاع کردی خیلی دوست داشتم..

ادم از دوستش ناراحت هست اما  خب دوسش داره و دل اینو نداره کسی بهش چیزی بگه...

مرسی عزیز دل مچکرم❤️❤️

منم :)
دوست که اصلا ندارم کسی چیز بدی بگه ولی از طرف دیگه مطمنم عمدی نبوده، نمیگم ناراحت نشدم شرایط سخت بود و ناراحت شدم ولی اونم‌ تقصیری نداشته، خطا از خودم بوده :)

قربانت :*
مشابه ی این اتفاق یکبار هم برای من پیش اومد
زمانی که همه ی موجودی جیبم رو تقدیم کردم و غافل از اینکه کارت عابر بانکم صفر شده و حتی به اندازه ی هزار تومن هم پول نداره.
من بودم و راننده تاکسی و یک کوچه ی خلوت که از دستگاه Atm  خیلی فاصله داشت.
خوبه که سر همه اومده و احساس تنهایی و خجالت نمی‌کنم اینجا :))
آخرش خیلی جنایی شد، خب چکار کردید اون موقع؟!
هیچی دیگه مجبور شدم کرایه رفتن به atm و برگشت دوباره رو هم حساب کنم 😁
:| آخرش جوری بود که فکر کردم یه فصل کتک مفصل خوردید، یه کرایه فقط؟ 
البته الان جوری شده که کتک خوردن از پول دادن به مراتب راحت‌تره :))
چه دوست حواس پرتی -_-
پیش میاد دیگه :)
بی خیاال.. هزار تومن سود کردین.. خوبه که! D:
:○
:|
شما یه رگت اصفهانی نیست احیانا؟:))
سلام

عیبی نداره همین یه خاطره زیباشد برای شما
وچندین خط خواندی برای ما

زندگی زیباست
سلام

والا خاطره‌اش همچین هم زیبا نبود:| این روزها وقتی میرم بیرون همش دلم میخواد اون راننده رو دوباره ببینم.

ما که از هر زاویه‌ای نگاه کردیم زیبایی خاصی نداشت، امیدوارم برای دوستان زیبا باشه :)

اون بخش تلخ آخرِ ماجرا، به حالِ خوب دوستت می ارزه ولی! نه؟
اره قطعا، ناراحتیمم گفتم از خودم بود وگرنه اون بنده‌ی خدا تقصیری نداشت، خدا رو هم شکر که تونستم کمکش کنم :)
همیشه ته کیفت یه مبلغ حتی ناچیز داشته باش ، برای منم پیش اومده که مثلا عجله ای سوار تاکسی بشم ببینم وای کیفم هیچی نیست ولی لای اون جیب کوچیک های کیفم یه مبلغی دارم .. بعضی اتفاق ها باعث میشن بیشتر حواسمون رو جمع کنیم 
آره باید یه مشت خرد و این چیزها جدا بذارم برای کرایه‌هام تو روز مبادا :)
سکه‌های ۵۰۰ تومنی مثلا :)
من بودم با اون شخص قطع رابطه میکردم :)
خب اشتباه میکردی:)) 
تا حالا برات پیش نیومده حواست پرت بشه و یه چیزی رو فراموش کنی؟ من‌ مطمئنم دوستم فراموش کرده یا اینکه اشتباهی پول داده، پریشب هم بنده‌ی خدا پیام داده بود شماره‌ی کارتم رو بگیره برای پول :)
چیز به این مهمی رو نه :||||
من اگه قرار باشه کاری برای فردی انجام بدم و یادم بره یعنی اون شخص برام بی‌نهایت بی‌ارزشه مگه همون روز خبر مرگ عزیزم یا بیمار شدنش رو بدن که دچار فراموشی شم و الا تو شرایط عادی هر چقدر عجله داشته باشم و خسته باشم کاری که قول دادم یادم نمیره قول دادم یکی رو حرفم حساب کرده بی جا میکنم یادم بره :/
راستش نمیدونم ولی من خودم رو که جاش قرار میدم میگم شاید برای من هم پیش بیاد، آدمیزاد اشتباه میکنه دیگه:) 
درسته که خیلی خجالت کشیدم ولی سعی میکنم بعضی چیزها رو سخت‌نگیرم و ساده عبور کنم، برای خودمم بهتره :)
آخر جمله دومت رو به طور کلی قبول دارم ولییییی اون شخص رو یقینا تنبیه میکردم :) بشدت معتقدم بخشش لازم نیست، اعدامش کنید و اصلا هم جور دیگه نخونید که نمیشه راه نداره این بار :)
من اگه کسی باعث خجالتم بشه ممکنه اصلا نتونم دیگه داشته باشمش من فقط و فقط برای خانواده‌ام و دوستای خیلی قدیمی مثل تارزان و شیخ با کرامتم و یا دوستایی که عین تارزان هزار تا خوبی غیر قابل وصف دارن تفاوت قایل میشم اونم هر کدوم تا یه حدی بیشتر نه
منم ممکنه یه روزی بهش میگم ولی حالا نه!
دوست منم چندساله که با هم دوستیم، تفکراتمون ، علایقمون و خیلی چیزهای دیگه‌مون شبیه همدیگه است و یکی از دوتا دوست صمیمیمه:)
ارزش دوستی‌ها بیشتر از این چیزهاست هر چند که سخت باشه :)
ولی بازم بهش بگو یک پس گردنیم بزن خالی خالی نمیشه :))
اون که حتما :دی
جمعه ۱۹ بهمن ۹۷ , ۰۲:۱۰ سرباز کوچولو ...
وااای که من تو همچین مواقعی خیلی راحت بگم میمیرم :(
اره شرایط سختیه:(
سلام
خوبید؟
خوبه حداقل بعنوان عبرت ازش یاد کردید،نشستید به فحش دادن رفیقتون!
آره میفهمم،منم خیلی خجالتیم،تازه دراین مواقع دست پاچه هم میشم+لکنت هم میگیرم،بخارهمین طرف مقابل فکرمیکنه عمدی بود
التماس دعا
سلام
ممنون عزیزم، تو خوبی؟
نه بابا چرا فحش!
ادم دستپاچه که میشه کلا یه وضع ناجور دیگه پیش میاد و بدتر میشه‌
محتاجیم عزیزم
بد عبرتی بود، من همینجا سرخ شدم، خدا اون روز رو برام نیاره و ان شاءالله براتون تکرار نشه :)
واقعا شرایط سختی بود‌.
ان‌شاءالله :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan