هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


خیالم رفت و تو زلفت گم آوی

خیالُم رفت و تو زُلفِت گم آوی
سر اندر پا و غم پر تا پر آوی
خدا کاشکی دَسُم بی جِی خیالُم
خیالُم رفت و دَس تِینا ول آوی

《احمد شمس العلما》

بر خیالش یک نفس گر دسترس باشد مرا
حاصل عمر عزیز آن یک نفش باشد مرا
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم ...

+ معنی دوبیتی پست رو فهمیدی؟!
دلـم آشـفته ی آن مـایه ی نـاز اسـت هنوز 
مرغ پرسوخته در پنجه ی بـاز اسـت
هنوز جـان به لب آمد و لب برلب جانان نرسید
دل به جان آمد و او برسر نـاز اسـت هنوز

معنیش رو هم بگید :)
هنوز مصرع سوم نباید انتهای مصرع دوم باشه؟ :)

تا سر نکنم در سرت ای مایه‌ی ناز
کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
هر چند که راهم به تو دور است و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز 

فکر کردم معنیش آسونه:)
تو کامنت بعدی معنیش کردم :)
فقط زلف رو فهمیدم😐
عه من فکر کردم معنیش مشخصه :)
میگه :
خیالم رفت و در زلف تو گم شد
تمام وجودم را غم گرفت
خدایا کاش دستم به جای خیالم(میان موهای تو) بود
اما خیالم رفت و دست تنها (تک و تنها) (میان موهای تو) گم شد


رمان ناتمامی رو که می‌خوندم همش یاد خودم و خودت بودم، دو تا رفیق تبریزی و بوشهری.
لهجه تونم قشنگه مثل خودتون😍😍😍
عزیزم ♡♡
حالا یه چیز جالب هم در مورد همین ناتمامی میام بهت میگم :)
عزیزم، قشنگی از خودتونه :* :))
این شعرهای قشنگ محلی رو لطفاً ترجمه هم کنید، تا ما هم از خوندنش لذت ببریم :)

پ ن: من امروز متوجه شدم شما تا حالا به "ردپای خاکستری زمان" تشریف نیاوردید!
توی کامنت ملوچک ترجمه کردم الان اینجا هم باز می‌نویسم براتون :

میگه :
خیالم رفت و در زلف تو گم شد
تمام وجودم را غم گرفت
خدایا کاش دستم به جای خیالم(میان موهای تو) بود
اما خیالم رفت و دست تنها (تک و تنها) (میان موهای تو) گم شد

پ‌ن: چرا چندبار اومدم نظر هم گذاشتم، ولی چشم، سعی میکنم بیشتر سر بزنم:)
اون پ ن رو ندید بگیرید! (استیکر خجالت) 
:)
احسنت
تشکر :)
سبک جدیده :))
نمی‌خواید که با موج‌ نو رقابت کنید؟ :))
اوهوم تقریبا
آفرین، آفرین، خوشحالم کردی :)
باهاش کنار میام :)
اسم سبکم رو میذارم " انزوا " :)
یه چیزی مثل سبک نیمایی، نیما میشه :)
پس دیگه سبکتون رو توی کتاب درسی بچه‌هامون می‌بینیم :))
اولش که خیالش میره و تو زلفش گم میشه حس خوبی داره ،خیلی خوب ..بعد که ای کاش میگه .بعد که دستش تنها ول میشه انگاری غم عالم میریزه رو سرت...چه کرده تو دو بیت!
اومدم دوباره خوندمش :)
ما می گیم تَنیا...خوشم میاد از این خیالُم از این ُ ها و او ها که تو لهجه ها و زبون های مختلفه.

اره دقیقا! اصلا مصرع آخر خیلی دلنشین و غمناکه!
یعنی جای ت و ن عوض میشه، جالبه! :)
تنوع زبان ایران واقعا قشنگه؛ حتی تو یه استان کلی لهجه‌ی مختلف و متنوع هست، همشون هم قشنگن :)
ترجمه نمی‌کنید؟
سلام
توی کامنت‌ها ترجمه کرده بودم :)

میگه :
خیالم رفت و در زلف تو گم شد
تمام وجودم را غم گرفت
خدایا کاش دستم به جای خیالم(میان موهای تو) بود
اما خیالم رفت و دست تنها (تک و تنها) (میان موهای تو) گم شد
شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۱۴:۱۹ مردی بنام شقایق ...
سلام

اینجاس که شاعر میگه:
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت...
سلام

به عجب اهنگی هم اشاره کردید :))
شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۱۵:۱۱ مردی بنام شقایق ...
ما فقط همین شعرا تو ذهنمون مونده

شعرای عاشقانه و بدرد بخور یادمون میره :))))
قشنگ ذهنتون گلچین میکنه‌ها :))
سلام
خوبید؟
طاعاتتون قبول حق!
التماس دعای خییییییللیییییییی زیاد!
سربزنید
سلام عزیزم
ممنونم، طاعات و عبادات خودت هم قبول باشه ان‌شاءالله :)
حتما عزیزم :)
لری بود؟ 
بوشهری بود :)
این علاقه ی تورو به شعر تحسین میکنم دخترم
ممنونم مادر جان :))
الله اکبر :)
سبحان الله :))
چقدر قشنگ بود 
مخصوصا معنی ش
موافقم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan