هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


نامه‌های پنج‌شنبه [۸]

معشوق پاییزی من، سلام!
حال که این نامه را می‌خوانی تازه کار آب دادن به گل‌های شمعدانی ضلع شرقی باغچه‌ را تمام کرده‌ و با کتابی از نویسنده‌ی جوان فرانسوی رو به منظره‌ی دل‌انگیز غروب پنج‌شنبه نشسته‌ام؛ شربت آلبالو را در لیوان ریخته و به روزهای گرمِ ژوئیه‌ی ۲۰۱۹ فکر می‌کنم ؛ آه که چه روزهای ملال‌انگیز، گیج کننده‌ و طاقت‌فرسایی بود ... بگذریم، نمی‌خواهم با یادآوری آن روزها خاطرت را مکدر کنم.
از خودت بگو! حال تو چطور است؟ روزهای تابستانت را چگونه سپری می‌کنی؟
ای کاش می‌توانستم نامه‌ای از تو دریافت کرده و مختصری از احوالات این روزهایت را بدانم؛ می‌دانی! این روزها حتی به ورقه‌ی خالی آغشته به عطرت نیز راضی هستم، اما افسوس که گاهی خواسته‌های کوچک آدمی نیز بزرگ و دور جلوه می‌کند؛ فرصت‌ها در گذر است و  گاه به استشمام رایحه‌ای هم مجال نمی‌دهد ...
معشوق محبوب پاییزی من! 
به وسعت گرمای تابستان و به طروات میوه‌های رسیده‌اش دلتنگ روی مهربان تو هستم ؛ از فاصله‌ای دور و از میان قله‌های افراشته‌ی آلپ دستانت را به گرمی می‌فشارم و در کشاکش روزهای زندگی آرامش را برایت آرزو می‌کنم !

+ گر چه از دست غمت حالِ پریشان دارم ... نکنم ترکِ غمِ عشقِ تو تا جان دارم!

جان چه باشد که از او دل نتوانم برداشت
من که در سر هوس صحبت جانان دارم

دل هر خواننده ای را می تکاند. وای که به دست معشوق برسد !
می‌گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست...

هووم، فکر کنم معشوقش رو هم غمگین کنه!
قلبم همچون طراوت میوه‌های رسیده و نچیده افتاده بر پای درختان، مچاله است‌.
امیدوارم که در طالع هیچ عشقی جدایی نیوفته :)
چه زیبا نوشتی.
ممنونم :)
دل ما هم واسه نوشته ای معشوق پاییزیت تنگه شده بود:)
خیلی خوب بود
خیلی ممنونم، لطف دارید :)
تشکر :)
دلبرِ پاییزی :)
هوم، دلبر رو ولی بیشتر برای خانم‌ها به کار میبرن :)
شنبه ۲۲ تیر ۹۸ , ۰۹:۲۷ مردی بنام شقایق ...
سلام


آقا رو قله های آلپ هم شربت آلبالو میخورن؟ 
ذهنمو درگیر کرد اصن...
سلام :)

روی قله نیستا روستایی در دامنه‌ی کوه‌های آلپه :)
اره بابا شربت البالو همه جا هست :))
شنبه ۲۲ تیر ۹۸ , ۱۵:۵۲ قاسم صفایی نژاد
چه عکس متناسبی!
خودم عکساش رو خیلی دوست دارم :)
متن عالی عکسم عالی موفق باشید
ممنون
گفتید " آلپ " یاد کارتون " بچه های آلپ " افتادم :)

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست.
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.
من خودم میگم آلپ یاد هایدی می‌افتم، کارتون مورد علاقه‌ام :)

به جز دل با کسی از شوق برگشتش نمی‌گویم
که تنها حرف یک دیوانه را دیوانه می‌فهمد ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan