هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


برای ندیدن!

وقتی که تحویلش گرفتم آقای فروشنده گفت "خب به جمع عینکی‌ها خوش اومدی"!
در آینه به چشم‌هایم نگاه کردم، قرمز شده بود؛ شیشه‌ی مستطیلی عینک دورش را حصار کشیده و گویی سعی می‌کرد خستگی‌اش را پنهان کند.
حالا بهتر می‌فهمیدم که چرا عاشق شب و تنهایی‌ام، عاشق تاریکی شب‌های بلند و نشستن در عصرهای تاریک و روشن اتاق!
نور! من از نوری که اطرافم را روشن می‌‌کرد بیزار بودم؛ من از نور به تاریکی اتاق پناه می‌بردم، شبیه انسانی که از تنهایی به آغوش هر اهل و نااهلی پناه می‌برد!
به شیشه‌ی عینک دقیق‌تر شدم، در ذهنم گذشت " کاش می‌شد به جای شفاف شدن تاری‌ها، زشتی‌های دنیا محو می‌شد!" اما حیف که عینک‌ها معجزه نمی‌کنند، پیامبری با معجزه‌ی عینک مبعوث نمی‌شود و هیچ کجای تاریخ نمی‌نویسند در فلان سال یک عینک جادویی توانست جنگ، فساد، ظلم ، خیانت یا ‌... را ناپدید کند!
از این‌ها گذشته کاش یک روز هم عینکی بسازند که بتوان با آن کسانی که نمی‌خواهی را نبینی، زشتی‌ها را نبینی، پلیدی‌ها و خستگی‌ها را نبینی، حتی تاریکی‌ها را هم نبینی‌...
 کاش روزی عینکی بسازند که با آن نبینی ...!
+ زین‌پس یک عدد فرشته‌ی عینکی هستم :)

الهی

مبارک باشه عزیزم

ممنونم عزیزم :)

عزیزم، مبارکه فرشته‌ترین❤

سلام اسوکای قشنگم :)
ممنونم عزیزم :**

به جمع عینکی ها خوش اومدید :)

 

خیلی هم مبارکه عینکتون :))

مرسی :)
ممنونم :))

حالا درسته میگن بهترین فلج دنیا همون چاله 

ولی اینم بهترین ضعیفی دنیاست فک کنم :)))

آی اره واقعا ،چال گونه قشنگه :)
بیشتر از ضعیف بودن عینکم بخاطر حساسیت شدید چشمام به نوره، اگه میدونستی چقدر چشم‌ درد و سردرد کشیدم اینو نمی‌گفتی :| :))

سلام فرشته

باید مبارک باش گفت؟ پس مبااارکه :)) 

من یه ماه می‌شه که نمی‌تونم از فاصله دو سه متری زیرنویس بخونم. :)) به نظرت خودکشی خوبه؟

+[عکس]فرشته چرا محل نمی‌ذاری خوو..حداقل یه نگاهی، نیم نگاهی گوشهی چشمی؟ آخه اوجور؟! باید از داخل اون شیشه‌ها نگاه کنی نه بالاش! 

خب دیگه تانزدیمون. خدافظ.مراقب چشات باش :)

سلام عزیزم
نمیدونم راستش :))
منم فاصله‌ی ۲_۳ متریم رو یه ذره تار می‌دیدم البته شماره‌ی چشم من ۰/۲۵ ولی دکتر گفت چون مردمک چشمم بزرگه همین ۰/۲۵ و نور اذیتم میکنه.

+ داشتم به گوشیم نگاه میکردم تازه من نزدیک‌بینم و با فاصله‌ی نزدیک مشکلی ندارم، صرفا جهت عکس اون موقع گذاشتمش :))
:)) تو هم همین‌طور عزیزم :*

خلاصه هر چی باشه به اون چشما میاد :)))

مرسی :)

خوشبختم.

معلومه افق های روشنی رو هم از پشت عینک میبینید.

همچنین :)
فعلا که نمی‌بینم ولی امیدوارم در آینده ببینم :)

امیدوارم که خیلی ضعیف نباشه و زودتر خوب شه :)

بیست و اندی ساله که عینکی هستم :/ حالم از عینک به هم میخوره :)

سلام جناب منزوی :)
۰/۲۵ ضعیفه ولی حساسیت شدید به نور داره، بیشتر عینک بخاطر نور باید بزنم :)
ای بابا ، اونقدر هم بد نیست دیگه :)

خدا رو شکر چشمتون زیاد ضعیف نیست :)

اره شکرخدا ، بیشتر مشکلم با نوره :)
چهارشنبه ۱۳ آذر ۹۸ , ۱۲:۲۸ مردی بنام شقایق ...

سلام

 

خب بجا این عینک یه عینک دودی میخریدین خب :))))

 

هم تاریک بود هم هیچی نمیدیدین ^_^

سلام
اتفاقا داداشم میگفت ولی ملت به ترک دیوار هم میخندن دیگه تصور کنید که من با عینک آفتابی برم سر کلاس! :))

+ کلا خیلی عینک‌ دوست ندارم :)

حالا حتما باید چشاتو نشونمون میدادی؟

{نگاهی عاقل اندر سفی}

D:

:||
بد کردم‌ گذاشتم چهره‌ی پر نورم رو ببینید؟ میرم حذفش میکنم اصلا :|
:))

حذف کرد:))))))

 

اره ، واقعا حذف کردم :)))

خوبه دیشب چشمای نازنین تو دیدم :)

وگرنه الان می اومدم بی تصویر عکست از اینجا بابد میرفتم :)

 

 

نمیگم بهت مبارکه چون خودم دلخوشی از عینک ندارم و بنظرم جای تبریک نداره !

ولی بهت میگم مواظب خودت و چشمای نازنینت باش :**

 

 

+

عامو حرفای میرزا رو به دل نگیر (( ایشون رو که باید بشناسی هیچی تو دلش نیست )) که بخاطر حرفشون  عکستو از ما محبانِ  فرشته دریغ کنی:))

 

 

 

عزیزم :*

خودمم خیلی دوست نداشتم عینکی باشم ولی بخاطر حساسیت به نور مجبورم.
مرسی عزیزم، حتما :)


+چرا باید ناراحت بشم عزیزم؟ میرزا از خوب‌های بیانه، خودم تصمیم گرفتم برش دارم:)
قربانت عزیزم :*

سلام.

...

حالا دوست دارید که عینک بزنید؟

...

من از عینک خوشم میاد.

سلام

همه بهم میگن بهم میاد ولی خب راستش خیلی دوست ندارم ولی مجبورم :)

عینکی هستید؟!

چند ساله یه عینک دوربین دارم که نمی‌زنم :دی

اتفاقا دوره دانشجوییم بود. دکتر گفت واسه تابلوی کلاس، تلویزیون... اینا.

اما نزدم و روز به روز بدتر شد.

تو هم عروس خانم؟ دختر برای چی به چشمت اسیب میزنی اخه؟
همین الان تو عینک فروشی نشستم برای تعویض عینک دوستم که عینکش رو دائم نمیزد و حالا شماره‌ی چشمش از ۲/۵ شده ۳/۵ ! :|

روز اولی که رفتم سر کلاس خیلی جدی به بچه ها گفتم دو تا خبر براتون دارم، یکی خوب و یکی بد.

خبر خوب اینکه من نسبت به بقیه معلم ها فاصله سنی کمی باهاتون دارم. و این یعنی از دغدغه هاتون آگاه ترم، نگرانی هاتون رو می شناسم و می دونم چقدر سخته چندین ساعت نشستن سر کلاس های مختلف.

 

و خبر بد...

خبر بد اینکه من نسبت به بقیه معلم ها فاصله سنی کمی باهاتون دارم. و این یعنی شیطنت هاتون رو می شناسم. راه های دور زدن کلاس و معلم رو بلدم و این کارتون رو سخت می کنه!

 

بچه ها خبر یکی بود. ولی بستگی به زاویه دید و عینک شما می تونه خبر خوبی باشه براتون یا بد.

 

خیلی وقتا همینطوره... خیلی وقتا خبر واحده...ولی آدما بسته به عینکی که به چشم زدن می تونن خوبی هاش رو ببینن یا بدی هاش رو. 

 

+ پس عینک آدما خیلی مهمه توی تاریخ :)

چه مثال جالبی زدید ، البته تجربه ثابت کرده اگه دبیر یا استاد فاصله‌ی سنیش با شاگردهاش کم باشه و از کلاس خشک و جدی فاصله بگیره بچه‌ها درس رو بهتر یاد میگیرن، خود من هیچ وقت به دبیری و تدریس علاقه نداشتم ولی همیشه گفتم اگه روزی قرار بود دبیر باشم حتما دبیر ادبیات میشدم، و ادبیات رو به شکل پویا و حال خوب کنی با بچه‌هام کار میکردم که سال‌ها بعد با شعر و کتاب و داستان عشق کنن، حالشون خوب بشه، برای کلاس ادبیات سر و دست بشکنن، همون کاری که دبیر ادبیات اول راهنمایی ما کرد :)

باهاتون موافقم ولی همیشه نمیشه گفت که دید ما اصل کاریه، گاهی در کنار فواید انقدر بدی‌ها هست که مجبوری از خوبی‌ها چشم ببندی، و انتخاب همیشه کار سختیه!

+خیلی مهم، جوری که میتونه تاریخ رو تغییر بده!

راستش نمیتونم بگم به جمع ما خوش اومدی چون یه سری درگیری ها داره مثلا برای روزای بارونی و برفی برف پاک کنی نداره یا مثلاً وقتی میخوای به پهلو دراز بکشی عینکت چپکی میشه یا  وقتی از اینجوریه جای سرد میری جای گرم بخار میزنه روش :)))

حالا سلام خوبی عزیزم؟؟؟ چه خبر چه کارا میکنی؟

واقعا شب رو دوست داری؟ البته که روزای پاییزی زمستونی هم دوست داری درکش برای منی که به طور عجیبی دلم میگیره تو تاریکی و روزای بارونی سخته

عه پس تو هم عینکی بودی؟ دائم نمیزنم عزیزم بیشتر برای سر کلاس و جاهایی که نور زیاده و اذیتم میکنه :)
برف پاک‌کن :دی
سلام جانم، مرسی تو چطوری؟ خوش میگذره؟
اره شب واقعا قشنگه، فکر کن تاریکی شب و چراغ‌های روشن شهر، تاریکی اتاق گرما و نور بخاری نفتی تو شب‌های بلند زمستون، عصرهای قشنگ پاییز که جون میده برای موسیقی و اواز خوندن، شرشر بارون و صدای رعد و برق، نم‌نم بارون و قدم زدن، چطوری میتونی این‌ها رو دوست نداشته باشی؟! :*
تو در چه حالی دختر؟:*

اولین سال دانشجوییت و روزت مبارک عزیزم❤❤❤

ممنونم سادات قشنگم، روز دانشجو به خودت هم مبارک :**❤

شاید توی قسمت بعدی «آینه‌ی سیاه» هم‌چه عینکی باشه!

کاش باشه ...

خب حالا شدی یکی مثل من :))

آفرین به این عینک که یه عالمه حرفای خوب تحویل ما داد اگه نور اذیتت نمیکرد و اگر عینکی نمیشدی شاید هیچ وقت این پست رو نمینوشتی. این تاکیدها همیشه لازمه مرسی که خیلی آروم تاکید کردی به خوب بودنا..

چه خوبه که عین تو شده باشم :))
پس برو از عینک تشکر کن :))
خوب بودن... خدا کنه هممون خوب باشیم و خوب بمونیم شاید دنیا یه ذره حداقل جای بهتری شد

به امید دیدن زیبایی ها...

ان‌شاءالله....

ایشالا خوش یمن باشه واستون..:)

امیدوارم ، فعلا که چشم دردم شکرخدا خیلی کم شده :)
ممنون :)

اینجوری که توصیف کردی باید دوست داشت واقعا:))))

اماااااا نمی‌دونم یجور غمگین و سنگینن برام شب و پاییز و سرما و ...

من که هیچی هستم با همون کارا دانشگاه تو چطوره؟ امتحاناتت باید نزدیک باشه انشالله به خوبی بگذرونیش

پس از همین زاویه بهش نگاه کن :)
هووم، اره قبول دارم که غم داره، یه غم پنهونی، حتی زمستون کنار بخاری رفته‌ها و خاطرات بیشتر خودنمایی میکنن... پاییز زیبا هم که ...
خیلی هم خوب، ان‌شاءالله امسال به خواسته‌ات برسی :)
ای بد نیست، درس‌ها سخته ولی ان‌شاءالله از پسش بر میام، توکل به خدا :)
اره از ۱۴ دی شروع میشن،فعلا میان‌ ترمان :)

اول یه خط و نشون بکشم برای اونایی که دارن تبریک میگن!

آخه عینک کجاش جای تبریک داره واقعا؟

دوم بگم که مواظب چشمات باش و عادت نده چشمات رو به عینک، آب هویج و اینا زیاد بخور تا کم‌کم بذاری کنار عینکت رو.

حیف چشای قشنگت نیست پشت عینک قایم بشه؟

به عنوان یه پیشکسوت عینکی که قراره لیزیک کنه و عینک رو کنار بذاره و از عینک خوشش نمیاد این پست غمگینم کرد:(

:))
والا سعی میکنم کم بزنم ولی دارم کم‌کم بهش عادت میکنم، صبح که بیدار میشم حس میکنم روی چشممه :))
چرا چرا واقعا حیفه :دی
عزیزم :**
شنبه ۳۰ آذر ۹۸ , ۱۴:۱۰ ساندویچ پانل سقفی

خیلی عالی...استفاده کردیم ممنون

:)

مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی

که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست

نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست

شب فراق تو هر شب که هست یلداییست

باز هم تسبیح بسم‌الله را گم کرده‌ام
شمس من کی ‌می‌رسد؟من راه را گم کرده‌ام!
طره از پیشانی‌ات بردار ای خورشید من
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده‌ام ...

مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی

که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست

نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست

شب فراق تو هر شب که هست یلداییست

خیلی متشکرم بابت شعر قشنگتون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan