هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


گویند لحظه‌ایست .‌‌..

گویند لحظه‌ایست Run شدن برنامه
آن لحظه هزار بار تقدیم شما باد !

+ بیان احساساتم پست مفصلی می‌طلبد که حال توان نوشتنش نیست، بماند برای شبی که خوشحالی Run شدن برنامه‌‌های تمرینی کوچک و ساده‌ام، آن هم در قدم‌های لرزان و ابتدایی یادگیری برنامه‌نویسی، با غصه‌ی سوختن شارژر لپ‌تاپ همراه نشده باشد.
شنبه ۲۶ مهر ۹۹ , ۲۳:۵۶ مژگان احمدی موقری
چه تصویر زیبایی
احساست لطیف
روزگارت پر سعادت
احوالت خوش و نسیم نفست معطر از ترنم عشق
دنبال شدی
دنبال کنی خوش میشیم ازت
جوجه رنگی جان مواظب مهربونیات باش
حواست به بغل دستی باشه
.
ممنونم و همچنین :)
شنبه ۲۶ مهر ۹۹ , ۲۳:۵۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
نباید run شدن باشه؟

چه لحظه قشنگیه وقتی بعد از کلی تلاش و این در و اون در زدن بالاخره نتیجه درست از آب درمیاد. دقیقا اون لحظه‌ای که چشمات چپ شده از بس زل زدی به مانیتور و دود از کله‌ت بلند میشه یه لبخند کج و کوله می‌زنی که خستگیت دربرهD:
:/
حوری اون ماجرای اکیپ و اینا رو یادته؟ کنسله -_-

آره واقعا، میدونی اون لحظه‌ی run(😒) شدنش خیلی لحظه‌ی قشنگیه، انگار که بعد کلی پیاده‌روی به مقصد رسیده باشی، هر چند کوچیک، هر چند ساده، هر چند ابتدایی، اما تف به لحظه‌ی run نشدنش، خیلی لحظه‌ی بیخودیه واقعا :(

شنبه ۲۶ مهر ۹۹ , ۲۳:۵۸ مژگان احمدی موقری
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه ی خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن صحنه ک مردم بسپارند به یاد

شین براری
Http://jikjiik.blog.ir
:)
سلام علیکم
واقعاً حس خوشایندی است.
ان شاء الله پیروز‌هایتان روزافزون باشد!
علیکم السلام
بله واقعا، البته run نشدنش هم ایضا حس خیلی ناخوشایندیه :/
خیلی ممنونم و همچنین :)
چرا ماجرای اکیپ رو کنسل کردی؟ برات متاسف بشم یا زوده؟

+شیرینی run شدن برنامه‌هات رو‌ هم فردا ازت می‌گیرم^_^
آخه تو ببین با ذوق میای کامنت رو باز میکنی می‌بینی نوشته run نیست؟ :/
اصل نیته خب :|

+ در حد شیرینی نبود، خیلی ساده بودا، خیلی [ایکون چشم مظلومه] :))
واقعا حس خوشایندی هست :)
تا باشد از این حس‌ها :))
بله واقعا :)
ان‌شاءالله ^_^
يكشنبه ۲۷ مهر ۹۹ , ۰۶:۳۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
چراااااا؟ :-)))))))
اکیپ‌ها از این حرف‌ها ندارن باهمD:
-_-
بدو بدو اومدم ببینم کامنت چیه دیدم اد رفتی بین اون همه کلمه اون زبان بلاد کفر رو غلط گرفتی، اکیپ بشم باهات؟!  😒😒
فی‌الواقع شت :|
تازه اگه بهت بگم لپ‌تاپ برادرم بود میگی شت شت :/
يكشنبه ۲۷ مهر ۹۹ , ۱۰:۳۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
:-)))) دوست‌ها آینه هم‌دیگه هستندD:
ولی واقعا فکر کردم شاید با اون برنامه‌ای که کار می‌کنی اینطوری باشه اصلا:-)
چندتا آینه تو یه اکیپ جمع بشن که چی بشه؟ -_-
برنامه که نه ولی زبانی که تو پست نوشتم مختص خودمه برای همین اون شکلی بود :دی
خب ویس بگیرید D:
:|
که احساساتم رو بیان کنم؟!
میگم تا گردن، شت :|
به جا میگی :/
بله خودتون گفتین حال ندارین😅
اینجوری همزمان که دارم ابراز شادی میکنم صدام هم بغض کرده است و فین فین میکنم :))
مهندس، مهندس
حمایتت می‌کنیم
من تا بخوام مهندس بشم خیلی غوره‌ها مویز شده خواهر :))
احسنت به شما
به امید run شدن های بزرگتر
ممنونم :)
ان‌شاءالله ^_^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan