هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


خطر شفافیت

این روزها چیزهای عجیب و غریبی به ذهنم می‌رسد، از سوال در مورد خلقت، هدف و نتیجه گرفته تا فکری که در زمان کشف بستنی یا اینترنت و حتی چرخ‌گوشت ذهن پدیدآورنده‌یشان را اشغال کرده بود، راستی به چه فکر می‌کردند؟! حتی گاهی ذهنم مشغول فکر کردن به فکر نکردن می‌شود! این‌ یکی اغلب زمان تلاش برای فکر نکردن به ذهنم می‌رسد.
امشب اما بی‌هوا و یکهو به خودم فکر کردم، به روابط و آدم‌هایی که شعاع زندگیم را احاطه کرده‌اند. از خودم پرسیدم که چند درصد از این آدم‌ها «من» برایشان اهمیت دارم؟ منظورم از من خود من است، زندگی، عواطف، احساسات، افکار، حرف‌ها، کنش‌ها و ... ؛ نتیجه‌ی افکار و بررسی‌هایم ناراحت کننده نه اما شفاف کننده بود. شاید چیزی حدود ۱۰٪ ! راستش حالا که می‌نویسم میتوانم «هـعــــی» کشداری هم همراهش بکشم، از سر غصه نه، شاید از سر شفافیت چیزهایی که شفاف شدنشان آزارمان می‌دهد!!
 حالا به این فکر می‌کنم که چه اجباری بر ادامه‌ی ارتباط با ۹۰٪ باقی‌مانده است؟ زندگی مگر کوله‌بار فرصت‌ها و زمان‌های مخصوص زیستن نیست؟ زمان‌هایم را با چه کسانی قسمت کرده‌ام؟! پاسخ این سوال از قبلی غم‌انگیزتر است!
نتیجه‌ی نهایی بررسی‌ها و جلسات امشبم را ولی دوست دارم، فاصله!
 دلم می‌خواهد از هر چیزی که فرصت با خودم بودن، یا شاید هم خودم بودن را تهدید می‌کند فاصله بگیرم، احساس نیاز عمیقی به پیله‌ی تنهایی می‌کنم، پیله‌ای که از درونش فرشته‌ای با بال‌های جدید متولد شود، فرشته‌ای که به خود «ایده‌آلش» نزدیک‌تر باشد. هشت هزار و شیش‌صد و چهل و سه روز برای نرسیدن و ساخته نشدن خود ایده‌آل یا بهتر است بگویم برای «هیچ غلطی نکردن» زمان کمی نیست.
 شاید زمانی بیشتر یا کمتر از همین منتظرم باشد، شاید ده بار دیگر در طی این زمان بخواهم خود ایده‌آلم را بسازم و شاید هر یازده بارش شکست بخورم اما چیزی که حالا میدانم ... نه، گمانم هیچ‌چیزی نمیدانم غیر از اینکه عمیقا دلم میخواهد خود ایده‌آلم را بسازم، کسی آدرس نقطه‌ی شروع را میداند؟

یک چیز دیگر را هم میدانم، حالت تهوع عجیبی دارم، شاید قرار است امشب هشت هزار و شیش‌صد و چهل و سه روز را بالا بیاورم، کسی چه می‌داند؟!

+ فاصله‌ی دلم خواستن تا اجرا کردن همیشه زیاد بوده است، این‌بار را نمیدانم!
++ این آهنگ را می‌شنوم، دوستش دارم، حیفم آمد که فرصت شنیدن را از شما دریغ کنم، بشنوید :)
تقریبا دوماه پیش من هم به چنین شفافیت تلخی رسیدم و حالا که چندوقتی گذشته فکر می‌کنم «فاصله» دم‌دستی‌ترین راهکار و انتخاب موجوده. من امتحانش کردم و خب نمی‌دونم، به‌هرحال آدم‌ها با هم متفاوتند ولی من به این نتیجه رسیدم که فاصله شرایط من رو اونقدری که انتظار دارم بهبود نمی‌ده و سعی کردم یک تعادلی این وسط ایجاد کنم. موضوع اینه که اغلب ما به ارتباط با آدم‌ها نیازمندیم اگرچه منِ وجودی‌مون برای ۹۰درصدشون از اهمیت چندانی برخوردار نباشه. من انتخاب کردم که ارتباطم رو کم‌وبیش با آدم‌ها حفظ کنم اول برای حال خوب خودم و دوری از انزواطلبی و دوم برای اثری که در زندگی‌ام می‌گذارند حتی اگر اثر ناچیزی باشه. اما‌ راجع به اون بخش از متنت که به دست‌آوردهای به دست‌نیامده اشاره کرده بودی راستش من فکر می‌کنم نمی‌شه بخش اعظمی از این کوتاهی رو به گردن ارتباطات و وقتی که از ما می‌گیرن بندازیم. اشکال اصلی برمی‌گرده به درون، اراده و عملکرد خودمون. شاید بهتره به‌جای فاصله‌ کمی مدیریت زمان داشته باشیم؛ البته این قدری سخته چون متاسفانه زمان ما کاملا در اختیار خودمون نیست که مدیریت کردنش هم کار راحتی باشه.

+راستی موسیقی رو گوش کردم. انتخاب و اشتراک خوبی بود، متشکرم:)
قطعا فاصله برای من هم راه‌حل قطعی نیست، بیشتر یه گذرگاهه که باید بعدش به یک تعادل برسم، میشه گفت یک وقفه برای مرتب کردن. وقتی ارتباطاتم با آدم‌های اطرافم فراتر از حد و چارچوبی که از ابتدا براش گذاشتم میره حس میکنم روحم خسته و زخمی میشه، بخش انزواطلب روحم بنای ناسازگاری میذاره و همه چیز بهم می‌ریزه، این تقصیر آدم‌ها نیست قاعدتا، مشکل از خود منه.
به نظرم از بخش دوم برداشت اشتباهی شده، نرسیدن‌ها و نشدن‌ها تقصیر آدم‌‌ها یا ارتباطاتت نیست بلکه مقصر اکثریتش خودمون هستیم من فقط امشب به نقش ارتباطات فکر کردم، یک بخش از یک کل خیلی بزرگتر، چون ما فقط بخشی از فرصتمون رو با دیگران شریک میشیم، اصلا برای پیدا کردن علت همین نرسیدن‌ها در درون خودمونه که باید بیشتر با خودمون باشیم، اما ما نمیتونیم تمام زمان رو توی دست بگیریم پس باید گاهی دورتر بشیم و ببینیم از کدوم قسمت‌ها باید کوتاه‌ کرد؟! ارتباطات و متعاقبا اثر اونها روی زندگیمون کجا قرار میگیرن؟ و دقیقا تهش به همین تعادل و برنامه‌ریزی و مدیریت میرسیم. حلقه‌ی گمشده‌ای که باید برای پیدا کردنش تلاش کرد.

+ قربانت، خوشحالم که دوست داشتی :)
انکار گذشته موجب عمران آینده نمیشه
از کجای متن انکار گذشته برداشت شد؟
هشت هزار و شیش‌صد و چهل و سه روز برای نرسیدن و ساخته نشدن خود ایده‌آل یا بهتر است بگویم برای «هیچ غلطی نکردن» زمان کمی نیست.

اِی گِرُفتُمِش؛ چیطوری کپی‌بردار؟:)) www.god-like.blog.ir
بیشتر منظورم فاصله‌ام تا خود ایده‌آلم بود، اینکه نتونستم چیزی که میخوام رو توی این زمان بسازم و ازش استفاده‌ی بهینه‌ای نکردم.
آخر این مسیر وقتیه که خودت راهش رو پیدا کنی. فقط این رو می‌دونم راستش. تا حدی هم با حرف‌های گلاویژ موافقم.
پیدا کردن راه‌ها اما کار زمان‌بر و گاهی خستیه، ولی آره چاره‌ی کار فقط دست خود آدمه.
منم با حرفاش موافقم و گفتم که تقصیر گردن دیگران نیستن، این خودماییم که مقصریم برای کوتاهی‌هامون.
۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝
۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝
هم میهن ارجمند! درود فراوان!
با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن
"وب بر شاخسار سخن "
هر ماه دو یادداشت ملی – میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.
خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.

آدرس ها:

http://payam-ghanoun.ir/
http://payam-chanoun.blogfa.com/

[گل]
۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝
۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

دوست عزیز سلام


برای کمتر از یک دقیقه وقتت رو به من بده و ادامه متن رو بخون


آیا می دونستی وب سایت لینک پین، بستری هست برای تولید محتوا یعنی چی؟ یعنی محلی برای انتشار مطالب کاربران، یعنی میتونی برای انتشار مطلب از www.linkpin.ir استفاده کنی


حالا چجوری میشه ازش استفاده کرد؟ برای استفاده از لینک پین ابتدا باید ثبت نام کنی، بعدش شروع کنی به افزودن مطلب D:


https://www.linkpin.ir
منتظر حضور گرمتون هستیم


با تشکر
لینک پین
دوست عزیز سلام


برای کمتر از یک دقیقه وقتت رو به من بده و ادامه متن رو بخون


آیا می دونستی وب سایت لینک پین، بستری هست برای تولید محتوا یعنی چی؟ یعنی محلی برای انتشار مطالب کاربران، یعنی میتونی برای انتشار مطلب از www.linkpin.ir استفاده کنی


حالا چجوری میشه ازش استفاده کرد؟ برای استفاده از لینک پین ابتدا باید ثبت نام کنی، بعدش شروع کنی به افزودن مطلب D:


https://www.linkpin.ir
منتظر حضور گرمتون هستیم


با تشکر
لینک پین
سلام عزیزم
کامال اینستا ندارید شما؟
سلام، خیر
پنجشنبه ۲۰ آبان ۰۰ , ۱۱:۲۵ فروشگاه اینترنتی دیجیکسو
خیلی مطالبتون جذاب و زیباست ... لطفا مطالب بیشتری رو بذارید . فعالیتتون با توجه به تاریخ مطالبتون کم شده . ممنونم از وقتی که میذارید. لایک دارید.
متشکرم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan