هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


دلم گرفته خدا

خدایا دل بنده هات از دنیات خیلی گرفته.
میدونم همیشه مقصر خودمونیم که زیر باز امتحان هات کم میاریم.
اما قربون کریمیت قبول کن سنگینی امتحانات خیلی وقتها بیشتر از تحمل شونه های ماست.
من که خیلی وقته کم اوردم ، ولی دارم با اخرین ته مونده های جونم خودمو میکشم سمت خط پایان.

پس کجاست خط پایانت خدا؟ چرا هر چی میریم انگار خط دورتر و دورتر میشه.
میدونم بدم، ولی نزار وقتی برمیگردم پیشت بیشتر از قبل شرمنده ی نگاهت باشم؟چقدر بده شرمنده ات شدن.
ببخش اگه هیچ وقت اونی که میخواستی نشدم، ولی به خودت قسم واسه خوب بودن و خوب شدن تلاش کردم.
ببخش این بنده ی سست عنصر ناسپاست رو که تو رو همیشه یادش میره.

ببخش اگه بین روزمرگی هاش جات میزاره.
اما تو مثل همیشه تنهاش نزار ، خودت دیدی غیر از تو هم نفسی نداشت، بی نفسش نکن.
عین همیشه...دوست دارم...باور کن!



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan