دوشنبه ۸ شهریور ۹۵
هزار ابر نباریده توشهی راهت
برو مسافر خسته خدا به همراهت
قفس بهانهی خوبی برای ماندن نیست
برو برو، برو این شهر جای ماندن نیست
برو که در قفس این غروب میمیری
که در تلاطم شط جنوب میمیری
برو غریبه که اینجا غروب یعنی مرگ
جنوب یعنی آتش، جنوب یعنی مرگ
مسافر از غم تنهاییام خبر داری
برو غریبهی خسته تو هم پسر داری
شاعر : عبدالله رو
(ادامه ی این غزل را در اینجا بخوانید )