هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


سر به هوای مجنون

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست


خاطره ای از دوران سربازی حاجی همت... :)

فرمانده لشکر او را مسوول آشپزخانه کرد‌. ماه مبارک رمضان از راه رسید‌. ابراهیم به بچه‌ها خبر داد کسانیکه روزه می‌گیرند می‌توانند برای گرفتن سحری به آشپزخانه بیایند‌. سرلشکر ناجی فرمانده گردان از این موضوع مطلع شد و او را بازداشت کرد‌. پس از اتمام بازداشت ابراهیم باز هم به کار خود ادامه داد‌. خبر رسید که سرلشگر ناجی قرار است نیمه شب برای سرکشی به آشپزخانه بیاید‌. ابراهیم فکری کرد و به دوستان خود گفت باید کاری کنیم که تا آخر ماه رمضان نتواند مزاحمتی برای ما ایجاد کند‌. کف آشپز خانه را خوب شستند و یک حلب روغن روی آن خالی کردند‌. ساعتی بعد صدایی در آشپزخانه به گوش رسید، فرمانده چنان به زمین خورده بود که تا آخر ماه رمضان در بیمارستان بستری شد‌. استخوان شکسته او تا مدتها عذابش می‌داد!

روحمون با یادشون شاد...
ممنونم
خیلی این خاطره رو دوست دارم:)
ان شاا...
تشکر از حضورتون
واقعا زیباست:))
بله واقعا زیباست
تشکر از حضورتون
شنبه ۳ مهر ۹۵ , ۲۲:۲۱ سید مهدی عاشق علی
سلام
خیلی خوبه یاد شهدا رو زنده میکنین
خدا خیرتون بده به حق پنج تن
خاطره هم خیلی شیرین و زیبا بود از روزها
سلام
لطف دارید 
ممنونم، همچنین
بله خاطره ی زیباییه
تشکر از حضورتون
بسیار عالى
قالب و عکس جدیدتون هم بسیار زیباست
موفق باشید
لطف دارید
ممنونم
تشکر از حضورتون
خیلی قشنگ بود ممنون
لطف دارید
تشکر از حضورتون
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۰:۵۶ ♥سرباز شیعه♥
رحمت خدا بر شما
ممنونم...همچنین
تشکر از حضورتون
💐 💐 برای حاجی!
:)
ممنون از حضورتون
این اقا عشق منه:)
این اقا عشق خیلی هاست:)
ممنون از حضورتون
با سلام
عالی
اجرکم عندالله
التماس دعا
یاعلی
سلام
ممنونم
تشکر
محتاجیم به دعا
تشکر از حضورتون
خوش به سعادتشون...
اره واقعا خوش به حالشون
ممنون از حضورتون
يكشنبه ۴ مهر ۹۵ , ۱۵:۳۴ شهید ابراهیم هادی
سلام وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن!

ak313.blog.ir
ممنونم
بله حتما
تشکر از حضورتون
با نگاه آخرین خنده کرد

زنده ها را تا ابد شرمنده کرد
:(
:)
ممنون از حضور و نظر زیباتون
تشکر...
خواهش میکنم
ممنون از حضورتون
این شخصیت واقعا با ارزشه
شهر ایشون در اصفهان-شهرضا هست
کم و بیش به قبر این شهید مهربون کشورمون سر میزنم ...
این شخصیت تاج سره
بله میدونم اما هیچ وقت توفیق زیارت نصیب من نشده.
سلام منم به بهش برسونید و به جای ما هم زیارت کنید.
خوشا به حالتون
ممنون از حضورتون
دوشنبه ۵ مهر ۹۵ , ۰۵:۲۹ محمد موحدسرشت
بسیار قشنگ

دمشون گرم
لطف دارید
:) 
تشکر از حضورتون
روحشش شاد و یادش گرامی
ان شاا...
تشکر از حضورتون
سلام
قشنگ بود 
ممنون
سلام
لطف دارید
تشکر از حضورتون
چشم هایی که خدا با قابش برد...
دقیقا...خدا چیزهای قشنگ رو برای خودش بر میداره.
تشکر از حضورتون
اونها تکلیف خودشون رو ادا کردند و رفتن
بکوشیم ما هم تکلیف خودمون رو ادا کنیم
یا لااقل بد عهدی نکنیم
یا باز لااقل، گناه نکنیم...
اول به خودم میگم
...

این لااقل ها خیلی سخته همت میخواد اراده میخواد.
کاش بتونیم...
ممنون از حضورتون
سه شنبه ۶ مهر ۹۵ , ۱۲:۱۵ محمد حسین صادقی
عالی عالی عالی
شهید همت رو عشقه
لطف دارید:)
شهید همت ته عشقه:)
ممنون از حضورتون
یه کفی براش شستن که یه وجب روغن روش بوده...
:)))
ممنون از حضورتون
به به    به به....

آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست...........
لطف دارید
تشکر از حضورتون
+ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند....
:)
ممنون از حضورتون
يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۲:۳۳ ❤منتـــظر المهدی 313❤
سلام التماس دعا
سلام
محتاجیم به دعا
ممنون از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan