دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶
میلاد حضرت علی اکبر را تبریک گفتم و بحث شد که کدام یک جوانیم و کدام یک نوجوان.
دوستان دوست داشتند نوجوان باشند و من اما سالهاست برای روزهای جوانی لحظه شماری کرده ام...حالا که از گرد راه رسیده ام پا پس نمیکشم.
همیشه دوست داشتم بزرگ شوم انقدر بزرگ که دستم به بلندای آرزوهایم برسد...!
انقدر بزرگ که وقتی در کوچه های شهر قدم میزنم لبخندم به یک کودک به روزهای جوانی امیدوارش کند، که تصویر لبخند های یک آدم بزرگ درخاطراتش ثبت شود.
انقدر بزرگ که دستم به شاخه های بلند درخت برای چیدن میوه ها برسد ؛ لبخند بزنم و با مهربانی میوه را به کودکی بدهم که منتظر بود کسی از راه برسد و از تقلا رهایش کند.
بیشتر اما همیشه دوست داشتم بزرگ شوم و برسم به نوک قله ی آرزوهایم و شاید کسی را برسانم به آرزوهایش...
اما حالا که فکر میکنم میبینم هنوز بزرگ نشده ام ... نمی دانم ، چند سال دیگر مانده ؟ اصلا بزرگ خواهم شد ؟؟
پ ن : میلاد آقازاده حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان مبارک:)