هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


دلامون تنگه مولا جان برگرد...

روزهای دلتنگی یکی پس از دیگری سپری میشود و هر روز بیشتر از دیروز غبار عادت می نشیند بر ادعای انتظارمان.

کم کم حتی همین ادعای پوشالی که شاید گه گاهی یاد مولا را در دلمان زنده میکرد هم رنگ میبازد...

اما این روزها که به نیمه ی شعبان نزدیک میشویم دوباره در یادمان زنده میشود آنچه داریم اما نداریم...

میلاد مولایمان جمعه است و رد کمرنگی از امید بر دلمان تابیده که شاید این جمعه، جمعه ی موعود باشد! شاید این نفس هایی که بدون یاد او تلف میشود قرار است این هفته به آمدنش برسد... کسی چه میداند؟ شاید در پس هوای غبار آلود این روزها، پشت حصار تاریکی ها صبح موعود منتظرمان باشد ؛ شاید صبح یکی از این جمعه ها عطر ظهور هوای شهر را عطرآگین کند و نفس بدهد به عصرهای بی نفسمان.

شاید این بار خدا هم منتظر اجابت است، منتظر است بخوانیم، دعا کنیم، بخواهیم تا دست اجابت بکشد بر العجل العجل هایمان...

پ ن : لطفا مراسم احیای شهرمان را خالی نگذاریم...شاید خدا هم منتظر است...

مهدی جان ! وسط جاذبه ی این همه رنگ
نوکرت تا به ابد رنگ شماست
بی خیال همه مردم شهر
دلم آقا بخدا تنگ شماست
پ ن ۲: میلاد امام زمان(عج) مبارک.
عید بزرگیه، بر شما هم بابرکت باشه ان شاءالله!
به امید ظهور حضرتش!
ممنونم همچنین به شما:)
ان شاا...:)
ممنون از حضورتون
زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد

این عجب نقطه ی خال تو به بالای لب است



این شعر را بسیار بسیار دوست دارم.
بسیار هم زیبا:)
ممنون از حضورتون
سلام و عید تون پیشاپیش مبارک باشه. :))

سلام
عید شما هم مبارک:)
تشکر از حضورتون
پستتون خوب بود
عیدتون مبارک :)
خوبی از خودتونه:)
عید شما هم مبارک:)
تشکر از حضورتون
عیدتون مبارک.. :)

+ اینبار پیشاپیش!
ممنونم عید شما هم مبارک:)
اینار به موقع:)
تشکر از حضورتون
جمعه ۲۲ ارديبهشت ۹۶ , ۱۲:۲۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
وسط جاذبه این همه رنگ..حواسمون جمع باشه!
عید مبارک:)
اره خیلی هم باید جمع باشه:)
عید تو هم مبارک:)
یاعلی
نیمه شعبان در قم
 جای همتان خالی
:)
التماس دعای فراوان:)
ممنون از حضورتون
عیدت مبارک :)
عید تو نیز:)
ممنون از حضورت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan