هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


مرده شور تو و اون احساست رو ببرن

به پهنای صورت اشک میریختم، گویی نرسیدن‌ را از همان روز حس کرده بودم!
-الان چه مرگته خو؟
- مو خو میدونم امسال هم نمیرُم، اصلا امسال بوی کربلا نمیاد، حس کسی که میخواد بره کربلایه ندارُم، آخ که مو امسال هم نمیرُم!
بلندتر زدم‌ زیر گریه ، صدای هق هق و فین فینم در خانه پیچید!
- ها! که امسال حس کربلا رفتنه نداری، نه؟ نه که پارسال که داشتی خیلی رفتی [با خنده ادای مرا در می آورد] مو امسال دیگه میرُم کربلا، اصلا همش یه حسی تو دِلُم‌ میگه مو امسال طلبیده شدمه... اخرش هم همه رفتن و حاج خانم خوش جا موند، حالا امسال میگه بوی کربلا نمیاد!
وسط گریه هایم از ادا در آوردنش خنده ام گرفت.
-پارسال خو بو زده بودت و نرفتی، بلکه امسال که بو نمیاد بخوای بری، شاید امسال خدا بخواد سوپرایزت کنه... اصلا بر عکس تو امسال یه حسی تو دلِ مو میگه تو میری کربلا!
- الان راس ایگی؟ (الان داری راست میگی؟)
-ها می(مگه) مرض دارُم دروغت بِدُم اخه؟ الانم خجالت بکش بلند شو؛ نخواد بره یه مکافاتیه بخواد بره هم یه مکافات دیگه!
-هعی، خدا از زبونت بشنوه، بِرُم اولِ همه سی تو(برای تو) دعا ایکنم.
امروز نرفتنم قطعی شد، پاسپورت را تازه صادر کرده اند، دو روز دیگر تازه به اداره ی پست بوشهر میرسد بعد هم پنج روز طول میکشد تا ویزا صادر شود، یعنی باز هم از قافله ی عشق جا ماندم!
به " او" گفتم:
_ مو خو حسم حساب و کتاب درست و حسابی نداره، به قول خوت پارسال فکر ایکردم ایروم (فکر میکردم میروم)اما همه رفتن و مو موندُم، اما خو احساسات تونم فقط به درد خوت ایخره (فقط به درد خودت میخورد)، مرده شور تونه ببرن با او احساساتت که همیشه ی خدا واری بی(وارونه بود)...
من کربلا نرفته به کسی جان نمیدهم ....
مگه دست شماست؟:))
ان شاا... که میرید:)
آخر مرا وصال تو بر دار میکند 😔😔
هعی...
من دو بار کربلا رفتم.
یه بار اربعین که دیگه ترجیح میدم  اربعین زیارت نرم .
اونم بخاطر یه سری مسائل دینی .
یه بار هم در حالت عادی البته سال ۸۲ یا ۸۶ دقیق یادم نیست :| بعد از سقوط صدام.
ولی پیاده روی اربعین اون سالی که رفتم با تمام مشقت های که متحمل شدم تا حدودی دوست داشتم.
ولی زیارت سال ۸۲ رو بیشتر از ۴ سال پیشم دوست داشتم چون هم زیارتش دلچسب بود هم خلوت بود هم اینکه مادرم بودش.

در کل امیدوارم چه خودت چه خانواده تون و هر کی که آرزومند این سفر هستش به حق این ایام به این سفر مشرف بشه و صحیح و سلامت و پر بار برگرده به وطنش .آمین.


خوشا به حالت.
من شرط گذاشته بودم تنها و پیاده برم، تنها که نشد حالا بعد این همه مکافات پیاده رو رضایت دادن که پاسپورتم نرسید:(
ان شاا... و دوباره هم‌ روزی خودت بشه ان شاا...:)
سلام. اگر با صدای خودتون اجرا کنید خیلی جالب میشه. مثل روایتهای رادیویی. لهجه تون هم بهتر شنیده میشه... البته یه کم رو متن باید کار بشه
یه شعر محلی و یه بخشی از یه داستان با صدای خودم و با لهجه تو وب هست، دیگه دوستان با لهجه ی ما آشنایی پیدا کردن، کم کم دارن یاد میگیرن:))
خب منم تا حالا نرفتم ...
آدمم میشناسم دیگر داره میمیره و هنوز نرفته ... نه اینکه سهل انگاری کرده، بیچاره هزینشو نداشته ...
اینا رو هم در نظر بگیرید و به خدا بسپارید
باز لااقل شما شورشو دارید که برید...من که دیگه ناامیدم
چون هزینه کاملشو هیچوقت نداشتم. همیشه نیازای ضروری تری بوده که مجبور بودم به اونا برسم. میتونم از پدرم بگیرم اما زشته! تا این سن رسیدم هنوز به بابام نگفتم پول میخوام
اره خب هزینه اش گاهی زیاده برای بعضی ها.
من بدتر از شما دیگه ناامید شدم:(
ان شاا... جور میشه و میرید به زودی:)
اره گرفتن از بقیه سخته خصوصا برای بعضی پسرها.
ابجی انشالله حتما میری...
دلخور نشو...شاید قسمت نبوده...:)
ان شاا...
والا دلخور که بدجور شدم ولی چه کنم؟ زورم به جایی نمیرسه، شاید به قول شما قسمت نبوده.
چه نوشته ی غریبی... دل تنگ حرم شدم...
ان شاا... روزی شما هم بشه به زودی:)
"بو زده بودت" یعنی چی؟؟
ایشالا قسمت میشه میری غصه نخور.
من چی بگم که هیچ وقت حتی اقدام به رفتن هم نکردم.
یعنی بوش رو حس کرده بودی.
ان شاا...، ولی کی رو خدا میدونه.
منم اولین بار بود که رفتم دنبال کارهام، اخه تا قبلش شروطم رو قبول نمیکردن الان تا قبول کردن و من رفتم دنبال کارهام دیگه نشد.
ان‌شاءالله با هم بریم.

حوا هستم یک جامانده!
ان شاا... عزیزم.

فرشته هستم یک درک کرده!
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۰۹:۱۹ مریــــ ـــــم
انشاالله قسمتتون
ممنونم عزیزم‌ همچنین قسمت تو:)
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۱۵:۳۵ مردی بنام شقایق ...
سلام

شما که نزدیکین به مرز که!
ویزا هم فک کنم دو سه روزه بیاد اگه دست اهلش بدین
تهران یکی دوروزه میگیرن

ولی در هر صورت ان شاالله قسمتتون بشه
هم فیزیکی برید زیارت هم دلی
سلام
نزدیکیم ولی من‌ پیاده میخوام‌ برم، و اینجوری الان دیگه کاروان نیست(همه رفتن) و هم اینکه به روز اربعین میخوریم که از بس شلوغه زیارت گیر نمیاد.
این یکی دو روزه نیاز به پارتی داره که ندارم، وگرنه در حالت عادی حدود سه روزه میاد.
ان‌ شاا... و همچنین:)
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۱۵:۵۳ مردی بنام شقایق ...
خب تا نجف رو با ماشین تشریف ببرید
ازونجا پیاده میرن همه دیگه 
اره دیگه تا نجف با ماشینه ولی بعدش که سه روز پیاده رویه به اربعین میخوریم.
من هنوز پاسپورتم نیومده(فردا،پس فردا میاد ان شاا...) بعد هم تا ویزا بگیرم میشه حدودا شنبه، اگه کاروان گیر بیاد و بریم اربعین اونجاییم که میگن شلوغه نمیتونی زیارت کنی.
البته من هنوزم کامل ناامید نشدم حقیقتش:)
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۱۶:۱۱ جنابــــــــ دچار
با لهجه می نویسی دلم برای یه دوست بوشهری دارم تنگ میشه :))
نگفته بودید تا حالا دوست بوشهری دارید؟ میگم خوب متوجه میشید:)
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۱۶:۱۳ مردی بنام شقایق ...
ببینید صرف حضور خودش زیارته دیگه

اربعین اینقدر شلوغه که شما خیلی خیلی نزدیک حرم بشید اینه که بتونید از یه طرف وارد بین الحرمین بشید از یه طرف دیگه خارج بشید!

پارسال ما از همون دور ته خیابون وایسادیم زیارت خوندیم برگشتیم
لذا فکر رفتن تو حرم ها و اینا نباشین تو اربعین
اصل قضیه حضور تو این جریان پیاده روی اربعینه

شما دوشنبه هم وارد عراق بشین باز میرسین برای اربعینچون سه روز بیشتر راه نیس و بعضیا دو روزه هم میرن

ان شاالله که قسمت بشه تشریف ببرین
والا اینها رو منم‌ میگم ولی گوش نمیکنن؛ من الان دوساله میگن برو ولی نرفتم چون میخواستم اولین بار پیاده و تنها(با کاروان) برم اما خانواده اجازه نمیدادن تا اینکه امسال دلشون سوخت گفتن پیاده با دوتا خواهرهام برم(خودشون پارسال رفتن دلشون به حال من سوخته امسال) الان هم یکی از خواهرهام میگه من چون زیارت گیر نمیاد نمیام، من حتی هنوز هم امید دارم بلکه پاسپورتم بیاد و راضیشون‌ کنم که برم.

ان‌شاا... ، دیگه ببینم امام‌ حسین طلبیده باشه یا نه.
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۱۶:۱۷ جنابــــــــ دچار
تازه خونه شون تهران هم هست :)
ولی فارسی رو هم خیلی شیرین و ملیح حرف میزنه :)

اسمشم حسنه :/
بوشهری کوچ کرده:))
عین‌ من:D
خدا حفظشون کنه:|
باسر همه رفتند به پابوسی بی سر

یک بی سر و پا مانده به امید اشاره
همه دارند به پابوس تو می آیند
طبق معمول منِ بی سر و پا جا ماندم...
دوشنبه ۸ آبان ۹۶ , ۱۶:۲۱ مردی بنام شقایق ...
امید به خدا

اگه مثه ماها محدودیت زمانی نداشته باشید از یکی دو روز بعد اربعین ینی از یکشنبه به بعد خلوت میشه و میتونید هر طور دوست دارید زیارت برید
ان شاا... که یه کاروان پیدا بشه که بشه باهاش بریم، خواهرها شاغلن باید ببینیم مرخصی واسه بعد اربعین گیرشون‌ میاد یا نه.
سلام.
ان شاالله قسمت همه دوستداران بشه زیارت ارباب...
سلام
ان شاا...
ایشالا به وقتش قسمتتون میشه... :-)
چی بگم والا، ان شاا...
سه شنبه ۹ آبان ۹۶ , ۱۲:۰۶ آقای دیوار نویس
کاش قسمت همه مون بشه
ان شاا...
سه شنبه ۹ آبان ۹۶ , ۲۳:۴۵ سیّد محمّد جعاوله
متن خوبی بود
ممنونم.
ممنون:)
ان شاءالله سال دیگه قسمت بشه فرشته جان :) 
ان شاا... و همچنین تو عزیزم
حتما خیریتی بوده
اگر زیارت اولی هستید، پیشنهاد میکنم اربعین نرید. چون هیچ چیزی از زیارت متوجه نمیشید اینجوری
نمیدونم حتما بوده:)
نیت کردم اولین بار رو پیاده برم واسه همین غیر ایام اربعین نمیشه، دوست دارم تو پیاده روی اربعین باشم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan