هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


و قسم به شب !

و قسم به کوچ پرستو‌ها!
و آن لحظه‌ که از سوز تنهایی به گرمای آغوشت پناه آوردم!

و قسم به چشم‌های منتظرم!
آن زمان که بی تو لحظه‌ای خوابِ آرامش را ندید!

و قسم به شقایق‌ها!
که داغ تو را تا ابد به سینه حبس کرده‌اند
و به قاصدکی که سال‌هاست قاصد نرسیدن‌هاست
و به تیک‌تاک شوم ساعتی که ثانیه‌های نبودنت را فریاد می‌کشد!

"و قسم به زمان"
به تمام لحظه‌های نبودنت...
به بغض‌های در گلو رسوب کرده
به جیغ‌های در حنجره مرده
و به نگاه‌ی که در انتظار آمدنت به کوچه خیره ماند!

و قسم به غم
به اندوه بی‌پایان شب
و به ملال بی‌انتهای تاریکی

که اینجا، در دلِ فروردینِ گرم ، بی‌تو دیِ دیگری از راه می‌رسد...
و ما را چه باک از دی؟!
که ما خود سوزهای در استخوان مانده‌ایم ...!

قسم به شب و تنهایی هایش :)
اوهوم؛ و قسم به شب و حس عارفانه‌اش :)
بسیار زیبا. :)
متشکرم :)
و قسم به تک تک لحظاتی که با اضطراب و نگرانی سپری میشوند
و قسم به روز و شب‌های مانده تا کنکور! :)
و قسم به شب و سرفه‌های کشنده! :)
و به دردهای در چشم مانده!
نه باو استرس کنکور نه :)))
برو که از ما نیستی :))
سلام :)
درود بر شما
سلام :)
سلامت باشید
شب های مانده به کنکوری که حس و سوژه برای نوشتن در مغزت فوران می کند و این در تو هویداست فرشته  و نگو نه.
همیشه وقتی شرایط سخت‌تر میشه انگار ادبیات نزدیک‌تر و غم‌خوار‌تر میشه، منم این روزها موسیقی، نوشتن، شعر خوندن و ... زیاد به سراغم میان :)
کنکور؟ اره بخش زیادیش!
و قسم به ظلمت پیش از سپیده دم
آن هنگام که امید دارد زمین
به طلوعی دوباره از پس فاصله ها
تا که گرم شود دل سر به هوایش
و قسم به سیاهی بی انتهای شب
و به شبیخون دردهای نیمه شب
و به امیدهای در پسِ تاریکی مرده
و قسم به خستگی، به ملال، به رنج ...


شعرها به کنار. این عکس‌هایی که ضمیمه می‌کنی  هم یه جور خاصی خالیِ دلِ آدمو پر می‌کنن...
خالیِ دلِ آدم رو پر میکنه؟ چه تعبیر جالبی :)
+میدونستی دلم برای خودت و کامنت‌هات و نوشته‌هات تنگ شده تسنیم؟
نبودن تو و ثریا و چندنفر دیگه تاثیر زیادی در متروکه شدن بیان برای من داره!
سلام یعنی الان هوا سرد شده خیلی؟
سلام
سوز توی استخوون‌هامونه و بیرون گرم شده، برای همینه که ترک برداشتیم!

اگه متن از خودته باید بگم آفرین خیلی قشنگ بود...
لطف داری عزیزم :)
متن‌هایی که از خودم نیست یا اسم نویسنده زیرشه یا نوشته کپی شده :)
قشنگ :)
تشکر :)
"و قسم به چشم های منتظرم‌..."
خیلی قشنگ نوشتی
ممنونم فرشته! :)
واقعا وب عالی دارین
دنبال شدید
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan