هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


از بی‌آبیست

بیاید قبول کنیم که گاهی هم آب نبود، وگرنه ما شناگرای قهاری بودیم ... !

کارای خدا حساب کتابش خیلی دقیقه. شبیه اینه که بگیم خدا خرشو شناخت که بهش شاخ نداد.
:D
حالا نمیدونم به ما رحم کرده یا خلق!
اتفاقا همین چیزی که گفتید رو چند روز پیش به یکی گفتم :))
یه کم بیشتر از گاهی 
حالا ما میگیم گاهی برای آدم خوب‌ها ! :)
شنبه ۴ خرداد ۹۸ , ۱۷:۳۵ دچارِ فیش‌نگار
تو که قبول کنی انگار ما قبول کردیم
جدی؟ پس حل دیگه ، من خیلی وقته قبولش کردم !
مطمئنا همینطوره 
شرایط گاهی ایجاب کرده که رفتارهای صحیح ازمون سر بزنه وگرنه ممکنه در برخی موارد که شرایطش مهیا باشه رفتارهای کاملا وارونه رو هم جامه ی عمل بپوشونیم بهش
دقیقا! 
این تصور خوبی که گاهی از خودمون داریم برای اماده نبودن شرایطه وگرنه که تو شرایط خوب خیلی‌وقت‌ها خودمون از گرگ‌ها بدتریم‌!
پس نتیجه میگیریم اول یه سوزن به خودمون بعد یه جوال دوز به بقیه بزنیم
دقیقا! اصلا میگه "از ماست که بر ماست"
سلام دختر مهربون 
خوبی فرشته جان؟ *_*
آره واقعا ؛)
سلام مهرو جان
قربانت، تو خوبی عزیزم؟ کم پیدایی:*
تلنگرش به خودمه اول!
چون از قید گاهی استفاده کردی موافقم باهات😉
اره دیگه حواسم به گاهی بود ؛)

خوشبحالتون

دشت ما هم گرگ داره هم سگ

با هم نصف نصف تقسیم کردند

ولی ما از خودی‌ها خوردیم، از خودِ چوپان و سگش!
قصۀ چوپان که «گرگ امد» دروغی محض بود!
گرگ، چوپان است.... چوپان! ای خدای گرگ‌ها
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه‌ی شبانی نیست

يكشنبه ۵ خرداد ۹۸ , ۱۱:۵۹ مردی بنام شقایق ...
ما آبم که نباشه تو خاک شنا میکنیم :)))
خلاصه که توانایی‌هامون زیاده :))
قبول میکنم...
همین نگرش و دیدگاهه که میگه همدیگه رو قضاوت نکنیم
و حدیثی که میگه اگر فردی رو قضاوت کردیم، نمی میریم مگر اینکه آن موقعیت رو تجربه کنیم...
یکی از حدیث‌هایی که عمیقا و شدیدا قبولش دارم همینه "اگر کسی، کسی را بخاطر گناهی سرزنش کند نمیرد تا خود به آن دچار شود "
من قبول میکنم
آفرین که راحت قبول میکنید :)
واقعا..واقعا




قشنگ همه بهش رسیدن‌ها :)
سه شنبه ۷ خرداد ۹۸ , ۱۹:۱۴ قاسم صفایی نژاد
چشم
چشمتون روشن :)
واقعاً همینطوره
امیدوارم این گاهیه کم و کمتر بشه برامون :)
دقیقا گاهی اوقات همینه
اوهوم 
اعتراف می‌کنم.
هممون معترفیم گویا!
قبول دارم، شدیداً
هووم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan