شنبه ۱۸ خرداد ۹۸
۱) تابستون هر سال از خودم میپرسیدم اینایی که تو این گرما از شهرها و استانهای دیگه میان شهرمون دقیقا چی پیش خودشون فکر میکنن؟
۲_۳ روز پیش که رفته بودیم لبِ ساحل، یه خانوادهی ۷_۸ نفری که از ... اومده بودن هم مشغول شنا و آببازی بودن ، دوتا از آقایون خانواده سیگار روشن کردن و یکیشون یه سیگار دیگه رو هم با سیگار خودش روشن کرد و داد به یکی از دخترها؛ اون روز متوجه نشدم ولی امروز که تو هوای ۴۵_۴۶ درجه مسافرها رو توی بازار میدیدم فهمیدم که یحتمل اون سیگار نبوده! ... آره خلاصه ، نمیدونم چیه ولی هر چیه جنسش اصله!
#طنز
۲) اکثریت مردم ما، غذاهای خورشتی مثل خورش گوشت، مرغ ، قلیه ماهی، میگو و ... رو توی یه کاسهی بزرگ که وسط سفره میذارن و هر کس باید برای خودش بکشه، نمیریزن! بلکه برای هر کس یه کاسهی جداگونه میذارن و اگه کم بود دوباره شارژش میکنن (خورشت اضافی توی سفره هم هست که هر کس خواست برداره)! فلذا توی مهمونیهایی که به جنوب میرید اینو در نظر بگیرید! نشید عین اون بندهخدایی که سهنفری از یه کاسه میخوردن و بعد متوجه شدن که اشتباه کردن، تا نیم ساعت میگفتن "عه! چه جالب، فکر کردیم این کاسه برای هممونه" :|
۳) وقتی هواشناسی موبایلم دمای ۴۵ تا ۴۸ درجه رو نشون میده همش توی ذهنم میگذره که "خدایا! مگه با هم شوخی هم داریم اخه؟ اگه داریم وجدانی بگو که ما هم در جریان باشیم خب!" :(
۴) پسرهایی که یک ماه مونده به کنکور دختر میرن خواستگاری، و اتفاقا تاکید هم میکنن که میدونیم کنکور داره؛ جواب مثبت که هیچی، به نظرم باید با برنو بزنیشون! :|
۵_ قاضی : چرا کشتیش؟
متهم: به قَلیه ماهی میگفت قِلیه ماهی! شما بودی نمیکشتیش؟!
پن: وقتی شروع میکنی به نوشتن کلی مورد جدید میاد به ذهنت، حیف که طولانی میشه :)