هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


از این روزها

خواهرم تماس گرفته بود، از وضعیت شهر می‌پرسید و نگران بود، می‌گفت :
_ اوضاعتون چطوره؟ سر و صداست؟
_اینجا هیچ خبری نیست، خوابگاه ما کمی از شهر فاصله داره، نمیدونم توی شهر چه خبره اما اینجا خبری نیست، ولی میگن مشهد روی هواست.
_ بلند نشید برید توی شهر یا قاطی سر و صداها بشید‌ها!
_چرا؟ مگه ما جزء مردم نیستیم؟
_ چرا هستید ولی غریبید، ممکنه براتون مشکلی پیش بیارن، اگه توی دانشگاه چیزی بود میتونید باشید ولی نرید شهر به کسی اعتماد نکنید.
_حواسم هست ،نگران نباش!
از وضعیت بوشهر پرسیدم؛ شهر شلوغ بود، گناوه و برازجان و بوشهر و کنگان اعتراضات ادامه دارد، بعضی از خیابان‌ها را بسته‌اند و بیانیه‌های تحصن و اعتراض ۳ روزه دست به دست بین مردم می‌چرخد، سعی دارند مردم را با گاز اشک‌آور و آب متفرق کنند.
توی خوابگاه اما همه چیز امن و امان است، بعضی‌ها اصلا خبر ندارند، حرف که میزنی می‌گویند سیاسیست، آن‌یکی میگوید "به ما چه؟ کسی که می‌خواد دست توی جیب کنه اعتراض میکنه نه زن‌ و دخترها، تو می‌خوای بنزین بزنی مگه؟ این دخترها برای چیزهای دیگه میرن بین جمعیت!"، آن یکی میگوید همه چیز گران شده الا گل زعفران کاش این هم برود بالا!
 خلاصه که هر کس به فکر چیزیست. راستش را بخواهید از این حجم بیخیالی هم نسل‌هایی که در کنارم هستند احساس ترس می‌کنم، از اینکه فکر می‌کردم دانشگاه می‌‌تواند برایم فضای بزرگ شدن و گسترش دید سیاسی باشد پشیمانم، از اینکه باید در چنین شرایطی بنشینم و درس‌های هر روز را بخوابم و به روی خودم نیاورم که در مملکت چه می‌گذرد احساس نفرت میکنم؛ حس عجیبیست، من از اطرافیانم متعجم و آن‌ها از من! 
+ بین خودمان باشد اما حس میکنم آمدنم به اینجا ، در دانشگاهی کوچک و گویا خنثی اشتباه بوده، حداقل این ۱_۲ روز بیشتر از قبل چنین احساسی دارم، امیدوارم از فردا شاهد واکنش‌های دانشجویی به اوضاع اخیر جامعه باشم.
++ از دیار شما چه خبر؟ 

همین شده که این شده. دانشگاه و دانشجوی این مملکت اینه بقیه چی باشن!

فعلا که انگار همه دارن بهتر از دانش‌جو میشن،دانشجوها هم درگیر چیزهای دیگه‌ان!
 فقط میتونم امیدوار باشم دانشگاه ما فقط اینطور باشه و وضعیت باقی کشور در این حد نباشه!

هوای شهر تبریز بسیار سرد شده

برف به تهران بارید و سرماش به ما رسید

یهو فکرم رفت سمت زلزله زده ها 

 

اما از اعتراضات

عصری که از بازار به خانه آمدم 

خیابان ها بسیار خلوت تر از  روزای دیگر بود 

بسیار خلوت. از پیک موتوری شنیدم ساعت ۴ عصر حوالی خ شریعتی (تقریبا مرکز شهر) شلوغ بود و عصر هم شهرک باغمیشه 

گویا شلوغ شده بود

اینجا هم هوا سرد شده و مشخصه بادی که به اینجا میرسه از روی برف رد میشه!
آره، خدا بهشون رحم کنه واقعا!

گویا تو همه‌ی شهرها حداقل چندتا شهر شلوغ شده، امیدوارم اینبار اعتراضات به یه نتیجه‌ی درست برسه‌‌ و خدا همه چیز رو یه خیر بگذرونه

والا من سرما خورده بودم نرفتم بیرون بخاطر برف بعد یهو از اخبار و دوستام شنیدم که شلوغ شده

ولی همچنان نرفتم بیرون چون اگه سرما خوردگی فنا نمیداد منو اگه شلوغی فنام نمیداد یقینا بابام منو میکشت که با حال مریض چرا رفتی بیرون :))

لعنتی صبح در رو قفل کرده بود میگفت نمیذارم بری دانشگاه سرماخوردی نمیخوام تب کنی

( آخه تب برای من خطر تشنج و فلجی داره)

هوای اینجا هم سرد شده، ولی شکرخدا من هنوز سرما نخوردم.
من اگه میخواستم تو شلوغی‌ها باشم هم به خانواده نمی‌گفتم چون واکنششون رو میدونم! هر چند بعدش اگه بفهمن پوستم رو میکنن! :))

ان‌شاءالله که زودی خوب بشی عزیزم، مراقب خودت باش:)

سلام

فرشته اتفاقا ظهر که از دوستم پرسیدم گفت بچه های کلاسشون همه از دم بی خبر و بی بخار :/ می گفت استاد دیده اینا همه اینطوری سر و منگ و لال نشستن سر کلاس، عصبانی شده توپیده بهشون :)) 

خواستم بگم برای کل دانشجوهای کشور حرص بخوری نه فقط برای دانشجوهای خودتون :) همه جا همینه که اوضاع اینه :/

 

سلام
امروز که اندیشه داشتیم و خب انتظار نداشتم استادش چیزی بگه ولی ترسم از اینه که حتی استادهامون هم به وضعیت بی‌تفاوت باشن، یا اینکه واکنششون درست نباشه!

من برای این روزهای همه‌مون حرص میخورم، برای اینکه چی انتظار داشتیم و چی شد...

والا من تو تهرانم  تو دورافتاده ترین قسمتی از شهر تهران که نمیدونم کجاست :|

یعنی الان تو نزدیکی خونه خانداداشم یا خواهرم بودم 

 قطعا منم جزء معترضین به گرانی بنزین بودم ولی افتادم تو یه قسمت از شهر تهران 

که نمیدونم اصلا کجاست یعنی اگر برم بیرون قطع به یقین گم میشم :|

برای همین نرفتم بیرون و بماند که لباس گرمم با خودم نیاوردم تهران و برف امروز منو مات خودش کرد:|

بماند  تو شهر خودم  امروز اعتراضات مردمی داشتند و قیمت کرایه ها سوبل حتی چهار برابر شده متاسفانه :|

 

 

سلام 

به اون دانشجوها بگو که گرونی بنزین مساوی است با گرونی همه چی !! گرونی خونه ! گرونی طلا گرونی دلار 

گرونی رب و برنج و چای و بی ارزش ترین اقلام حتی !!

راستش من نمیدونم که اگه تهران بودم الان قاطی جمعیت بودم یا نه، نمیدونم اگر تو هر موقعیت دیگه‌ای بودم چه واکنشی داشتم ولی الان میدونم که نمی‌تونم بی‌تفاوت باشم، حداقل‌ترین کاری که از دستم بر میاد اینه که اخبار رو پیگیری کنم، که اگه جمع دانشجویی دیدم که دارن درست عمل میکنن همکاری کنم ، این راکد بودنم رو دوست ندارم.

سلام عزیزم
میدونن ولی خب فکر میکنن باید بقیه خصوصا مردها اعتراض کنن، اعتراض ربطی به زن و دخترها نداره!

دیار ما همون طور که خودت گفتی روی هواست...

اعتصاب سرویسها...

زخمی ها و زندانی ها...

ولی خب ما دبیرستان رشته انسانی هستیم و هممون خبر داشتیم و سر زنگ اقتصاد کلی غصه خوردیم.

باعث تاسفه که دانشجوها در حد زمان قاجار عقب مونده باشن که بگن زن که دست تو جیب نمیکنه...

میخوام مثل کامنتای بالا تکرار کنم که همینه که این شده...

همه‌ی دانشجو‌ها اینطور نیستن، ولی من دارم چند نفر اطرافم رو میگم که از قضا میدونم یه نفر نیستن بلکه شبیه یه تفکرن، یه تفکر که خودش رو روشنفکر می‌بینه ولی فقط توی لباس پوشیدن و مد روز بودن و ... ولی در عمل و فکر خنثی است!
خوبه که لااقل شما دبیرستانی‌ها خبر داشتید از جامعه‌ی اطرافتون و بهش بی‌تفاوت نیستید.
شنبه ۲۵ آبان ۹۸ , ۲۳:۲۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

خوب نیست بگم ولی میگم خیلی از هم‌نسل‌های من و تو هم اگه سر و صدایی دارند فقط لب و دهن هستند! نمی‌دونند چی به چیه شاید! نه که همشون! ولی خب...

حق رو میگی، ولی همین که حداقل با موج جمعیت یه واکنشی به گرونی و ظلم نشون بدن هم بهتر از این نیست که بگن به ما چه؟ بهتر از این نیست که وضعیت کلی جامعه رو از خودشون جدا ندونن؟!
من فکر میکنم همین بیخیالی محض بدترین آفت جامعه است‌، حداقل همین که در درونت بیخیال نباشی هم یه اثری داره لااقل

دوره ی احمدی نژاد قیمت بنزین از ۱۰۰ رفت رو هزار 

یکی دو روز اعتراضات مردمی بود و  بعدم نتیجه چی شد ؟!

بعد از دو روز اعتراضات خوابید 

الان ، خودت بگو بنظرت این اعتراضات ادامه داره ؟!

بنظر من نه متاسفانه  اعتراضات با کلی وعده وعید الکی بازم میخوابه 

مثل بقیه اعتراضات همیشگی مردم !

نهایت نهایتش تا آخر هفته ادامه پیدا میکنه بعدم اینم عادی میشه مثل گرونی دلار و سکه و  گوشت و برنج و مرغ و غیره و غیره.

شاعر در اینجا میفرماید : 

این نیز بگذرد ... 

این یه نوع دیده که البته درست هم هست،یه موج میاد و میره ولی یه دید دیگه هم هست اونم اینه که کم‌کم داره فاصله‌ی زمانی اعتراضات کمتر میشه و این یعنی مردم کم‌کم دارن بی طاقت میشن و نسبت به ظلم زودتر واکنش نشون میدن، امیدوارم تو این بین اشتباهات، وظایف و اولویت‌هامون رو هم پیدا کنیم ، و البته کمی به فرهنگ اعتراض کردن آگاه‌تر بشیم و بدونیم که اتیش زدن پمپ بنزین و بانک و ... به ضرر خودمونه، ولی خب...

من ساعت تقریبا 13 میدون ساعت بودم چند تا نیروی یگان ویژه دیدم. راستش از اونجایی که بی اطلاع از موضوع بودم و فضا هم آروم بود برام جلب توجه نکرد. جات خالی تو اون هوای سرد رفتم پیاده راه تربیت، خواستم یه هودی خوشگل هم بخرم منتهی نخریدم. تازه میخواستم بازار هم برم یعنی یه ذره هم رفتم ولی خیلی سرد بود برگشتم. تو بی آرتی نت گوشی رو روشن کردم فیلم اعتراضات رو دیدم که اتفاقا برا تبریز بود گویا.

البته قبل این اتفاقات با آقای راننده تاکسی درددل میکردیم و حرفای سیاسی. خلاصه که بد وضعی شده نمیدونم قراره چی بشه. 

ما دقیقا از دیشب خبر اعتراضات به گوشمون رسید و صبح هم که خبر شهرهای مختلف، اراک، شیراز، مشهد، اهواز ، بوشهر و ... و کلی خبر درگیری و آشوب و تحصن و آتیش زدن و ...
واقعا نمیدونم قراره به کجا برسه ولی امیدوارم این دفعه نتیجه‌ی خوبی دنبالش باشه، هر چند که میزان خسارت‌ها هم واقعا بالاست!

یاد روزی افتادم که برنامه تریبون آزاد تو محوطه دانشگاه برنامه ضبط میکرد و بچه‌هامون یکی از یکی تندتر و مدافع تر بودن. اصلا دخترا مجال حرف زدن نمیدادن به پسرا یادش بخیر.

کاش یکی هم تریبون آزاد تو دانشگاه ما برگزار میکرد ببینم قضاوتم در مورد دانشگاهمون درسته یا نه! فعلا که الحمدلله خنثی خنثی به همه چیزن و انگار نه انگار مملکت چه خبره!

سلاممم و درود 

شیراز نااابودع تا حالا چند تا کشته داشته 

امیدوارم اوضاع زودتر بهتر بشه 

سلام عزیزم
اره خبر شیراز رو دارم :((
امیدوارم زودی این اوضاع به یه نتیجه‌ی خوب برسه برای مردم

امیدوارم واقعا ....

فقط همین امید برامون مونده ...

آره واقعا 

چه نسل بدبختی بودیم ما ...

نسلی که تنها مونده ...
از وطن هم براش یه ویرونه باقی گذاشتن!

دیروز رسما اجازه انتشار و پوشش خبرهای مربوط به اعتراضات مردم رو از رسانه ها گرفتن. هر کی هم زده و کار کرده یا پاک کرده یا اگه پاک نکرده براش بد می‌شه!

رسما دارم متنفرتر می‌شم روز به روز از این همه ازادی که بهمون ندادن :/

قابل پیش‌بینی بود ، پاک کردن صورت مسئله‌ها و پیدا کردن راه‌حل‌های دم دستی از کارهای همیشگی دولته و حکومت ماست! 
آزادی؟ ازادی تو ایران فقط اسم یه میدونه و بس!

+چقدر درد داره که باید اینا رو بگیم....

باز خداروشکر اصفهان از شهرای دیگه بهتره ولی اینجا رو هم زدن پکوندن

اون هایی که هم میفرماین زن و دختر دست تو جیبشون نمیکنن.. حرفی ندارم دربارشون!

اینجا 24/7 ابری و خاکستری یه روز هم بیشتر بارون نیومد

دلم آسمون خواست

کلا این چند روزه خیلی دلگیر بود

طوری که شنیدم اصفهان هم وضعیت خوبی نداشت این چند وقت!
اونا فارغن، حتی موافقن با خرابی و اتیش زدن پمپ بنزین و اینا، وقتی هم میگی کار اشتباهیه این صدمه وارد کردن میگن تو همه چیز رو منطقی میخوای ببینی!!
اینجا ابر میاد ولی بارون نمیزنه!!
منم هوس بارون کردم، بارون و ساحل :)

سلام فرشته جان

خوب باشی:)

این جا هم سرد مثل زمستون اما خبری از برف نیست

این جا کاملا خنثی ست شهرما مثل هم خوابگاهیات هست...

صبح  سرکار جدیدم میرم و میام کلاس میرم درس میخونم کتاب‌ونمایشنامه میخونم فیلم‌ومستند میبینم...

امن‌وامان

راستش منم بی تفاوت شدم یجورایی و سعی میکنم که از سیاست دور باشم حداقل برای یه مدت بخاطر اعصاب و شرایط زندگی و آرامشم چون حس میکنم به اندازه ی کافی سیاست و به طبع اون اقتصادِ گندِ این جامعه رو زندگی هامون تاثیر مستقیم میزاره و آرامشون رو میگیره ازمون

 

سلام مهرو جانم
قربانت، امیدوارم تو هم خوب باشی :)
اینجا هم خوب سرد شده امروز هم بارونه :)
هعی... این چیزها بیشتر ناامیدم میکنه
به‌به خیلی هم خوبه که انقدر کار انجام میدی و از وقتت استفاده میکنی، من که نمیرسم درس‌هام هم کامل بخونم، سخت شده واقعا :|
ما هم دوست داریم کاری باهاش نداشته باشیم ولی اون به ما کار داره، اون به ساده‌ترین چیزای زندگی ما هم کار داره، میشه وقتی میری می‌بینی یه دفعه نون و گوجه و کرایه و ... و ... دوبرابر شده ولی حقوق هنوز همون حقوقه بگی به سیاست کاری ندارم؟ واقعا نمیشه، این سیاست بی پدر و مادر روی سطحی‌ترین چیزهای زندگی ما هم تاثیر داره :(

+ دختر چرا یه بلاگ نمیزنی؟ نمیگی شاید گاهی بخوایم یه حالی ازت بپرسیم اخه؟:)

درست میگی:(((

 الهی خب آره دانشگاه دیگه وقت آدم رو میگیره من نرفتما:) دیگه همه گفتن خیلی دور و شهرش فلانه و اینا نرفتم فعلا...میترسمم من که مثل شما نیستم خانم قشنگ قشنگ بنویسم دل آدمارو با نوشته هام ببرم *_^

منم حالا که اومدم دلم خیلی تنگ شده، پر پر میزنم برای خونه، خانواده، شهرم و ... :)
تو لطف داری ولی با این حرفا نمیتونی سرم کلاه بذاری :دی
یالا یه وب راه بنداز لااقل یه آدرس ازت داشته باشیم گاهی بهت پیام بدیم :))

این حستون به دانشگاه و همکلاسی ها رو من سال 86 تجربه کردم، با کله داغ و پر از حس و شور وارد دانشگاه شدم، به امید های مختلف، اما غالب دانشجو ها (در حد 98%) به چیزهای دیگه ای فکر می کردن، به همه چیز جز دانشگاه، جز بزرگ شدن، جز بالغ شدن... و من هم به سردی اون روزها شور و هیجانم سرد شد، خوابید و مرد...

روزگار همیشه همین بوده، بیشتر آدما یجور دیگه فکر میکنم، یجور که قشنگ نیست..

اره حقیقتا یه سری مشغولیت‌ها میبینم توی دانشگاه که تعجب میکنم؛ به یه سری چیزهای مختلف اهمیت میدن که  من تا حالا هیچ وقت برام مهم نبوده حتی الان هم از این حد پرداختن بهش تعجب میکنم و به نظرم مسخره است!
هووم، همیشه در رو پاشنه‌ی افکار ما نمی‌چرخه و مجبوریم باهاش کنار بیایم :)

خیلی عالی بود

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan