چهارشنبه ۳۰ تیر ۹۵
چهارشنبه ۳۰ تیر ۹۵
سه شنبه ۲۹ تیر ۹۵
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست اورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد...
دوشنبه ۲۸ تیر ۹۵
پاسخ با مثال های از طبیعت :
1= کرم شب تاب نر برای جلب توجه جنس ماده از خودش الگوهای مختلف تابش نور رو در شب منتشر میکنه تا نظر جنس ماده رو به خودش جلب کنه.
2= قورباغه ی نر با صدای بلند آواز میخوانه و قورباغه ی ماده بین قورباغه های نری که میخونن گردش میکنه، در کنار هر کدوم میشینه و به صداشون گوش میکنه و گاها چندین بار این کار رو تکرار میکنه تا بهترین رو انتخاب کنه.
3= پرنده ی نر مرغ جولا تو فصل تولید مثل دمش 5 برابر حالت عادی میشه و پرنده ی ماده از بین پرنده های نر دم بلند یکی رو انتخاب میکنه.
4= قوچ و گوزن هم با داشتن انشعابات مختلف شاخ باعث جلب توجه جنس ماده میشن و گاها با هم جنگ و دعوا میکنن تا برتری و قدرت خودشون رو به جنس ماده ثابت کنن و این بازم جنس ماده است که جفت خودش رو انتخاب میکنه.
5= شیرهای نر که یال های بیشتر و قشنگ تری دارن هم بیشتر در معرض انتخاب جنس ماده هستن و اینها هم گاها با هم دعوا میکنن تا خودشون رو به شیر ماده ثایت کنن.
منبع : زیست پیش دانشگاهی رشته ی تجربی
اما در انسان چیزی که الان داریم مشاهده میکنیم برعکس تمام قوانین طبیعته و جنس مذکر از توی خیابون از بین کیس های مختلفی که جنگ زیر پوستی با هم دارن (که از زیر پوست به روی پوست صورت هم تراوش کرده :) ) و این جنگ خیلی هاش به مراکز جراحی های زیبایی و جمله ی معروف بکش اما قشنگم کن (که البته معمولا نمیشن :)) ختم میشه ، انتخاب میکنه و صرفا داریم به سمتی میریم که این جنس مذکره که انتخاب میکنه نه جنس مونث و این در حالیه که بر اساس قوانین طبیعت و ذات افرینش باید انتخاب جفت توسط جنس مونث باشه.(البته این مطلب منافاتی با زیبا بودن زن و اراستگی ظاهری نداره)
حالا قضاوت با شما ایا حجاب ناقص قوانین طبیعته؟
پ ن: دبیر زیست سال دوم ما میگفت به نظر من زیست بیشتر از دین و زندگی درس خدا شناسی میده ، این جمله گاهی واقعا درسته...
يكشنبه ۲۷ تیر ۹۵
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند؟
زندگی یا مرگ ، بعد از ما چه فرقی می کند؟
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن ساحل و دریا چه فرقی می کند؟
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا انجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند؟
هیچ کس هم صحبت یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند؟
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا امروز با فردا چه فرقی می کند؟
شنبه ۱۹ تیر ۹۵
روز عید فطر خواهرم اومد خونه.من از همون اول صبح گفتم عصر ویژه برنامه ی ماه عسله و من با کسی کاری ندارم کسی هم کاری به من نداشته باشه که من میخوام برنامه رو ببینم.
عصر شد خواهرم رو گوشیم پیام داده :
-بلند شو بریم بازار
- زندگی را دوست دارم ماه عسل را بیشتر
-انقدر ماه عسل دیدی چی گیرت اومد بلند شو بریما.
-نمیشه میخوام اخرین برنامه رو ببینم.
-باشه پس نگاه ماه عسلت کن.
-باشه عزیزم ؛ حتما!
شب شد اومدم شام بخورم گفت :
- ماه عسل رو دیدی؟
-اره ؛ فردا صبح بریم بازار؟
- نه؛ با احسان علیخانی برو
بی خیال شدم گفتم صبح بلند میشیم میریم صبح گفتم گفت نه دوباره عصر گفتم گفت با احسان علیخانی برو
شب میخواست با دوستاش بره رستوران گفتم بیا و خواهر کوچکت رو هم ببر حوصله اش سر رفته گفت با علیخانی برو هوات عوض شه.
یعنی انقدر عصبانی شدم گفتم برو بابا کشتیم دو روزه خب میخواستم ببینم اخرین قسمت رو اصلا روز بعد کنکور با دوستام میرم رستوران.گفت: به سلامتی خوش بگذره.
روز جمعه هم که فقط عصر بازار بازه گفتم شنبه میخوای بری بیا یه کنار دریایی یا بازاری بریم تو دلمه که باهات نیومدم گفت عمرا.
اخر هم نرفتیم و امروز صبح بلند که شدم رفته بود.
حالا من موندم بین دو انتخاب که با دوستام برم بیرون یا احسان علیخانی؟ :)
پنجشنبه ۱۷ تیر ۹۵
دیروز که ماه عسل تموم شد خیلی دلم گرفت.
به ساعت 7 عادت کرده بودیم و حالا سر ساعت دلامون الارم میده.
دلم برای خنده ها و گریه ها یا شاید بهتره بگم زجه های همراه مهمون ها ، گاهی الهی شکر گفتن های از ته دل واسه قیاس خودمون با شرایط بعضی ادمها تنگ میشه.
دلم واسه پر حرفی های احسان و حرص خوردن سر تکرار مکررات، واسه تیزر خوب باشیم و فکر کردن به خوبی های کوچیک اما بزرگ، واسه خوندن تیتراژ ماه عسل و خندیدن با خراب خوندن ترانه خیلی تنگ میشه.
واقعا که مهمونی خدا همه چیزش خوبه حتی ماه عسلش.
خدایا ما رو تا ماه رمضان های بعدی و ماه عسل های بعدی زنده بدار.
خدایا بازم ما رو مهمون کن حتی اگه رسم مهمونی رفتن رو یاد نگرفتیم.
خدایا صفای ماه رمضان رو تو دلهامون حفظ کن.آمین
به قول احسان سالتون عسل.
چهارشنبه ۱۶ تیر ۹۵
سه شنبه ۱۵ تیر ۹۵
ای خدا من چی بگم؟؟
اخه کی تو دل گرما سرما میخوره؟؟ تو این هوای گرررم و شرجی سرما خوردگی اخر بد شانسیه. همش سرفه و گلو درد.
با وجود گرما باید برم یه نقطه ی پرت از کولر بشینم که مبادا حالم بدتر بشه.
خواب صبحم زهرمارم میشه با این سرفه های مزاحم.
شرکت نفتم هم که گه گاهی فوران میکنه.
فردا عید فطره باید از خواهرزاده و برادر زاده دوری کنی و حسرت یه ماچ تو دلت بمونه.
ای خدا من چجوری لپ این کوچولو ها رو ماچ ماچی نکنم؟
به هر حال خدایا شکرت بازم بهتر از هزارتا درد دیگه است.
خدا همه ی مریضا رو شفا بده ان شاا...
(برای هم دیگه دعا کنیم مطمئن باشیم دعا اثر داره)
اللهم اشف کل مریض
مثل همیشه خدایا دوست دارم...باور کن
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )