هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


.........

زندگیم مثل فیلمهای ترکی شده، دقیقا وقتی فکر میکنم مشکلات به انتها رسیده و همه چیز تمام است ناگهان یک اتفاق جدید و بی معنی می افتد و پانصد قسمت دیگر ادامه پیدا میکند...


آموزش زبان گناوه ای(۱)

بوشهر سرشار از لهجه ها و گویش های مختلفه که گاهی خیلی شبیه به هم و گاهی خیلی متفاوته، بیراه نیست اگه بگیم بوشهر یکی از متنوع ترین استان ها از لحاظ گویشه.
پس این نوع کلمات و افعال که مینویسم مربوط به افراد اطراف خودم و تقریبا شهر خودمونه(گِناوِه)
تبدیل بعضی از افعال: "می" اول حذف شده و به جای آن "ای" میگذاریم و گاهی" حرف دوم فعل" نیز حذف میشود.
مثال:
می خوریم:ایخَریم(ایخِریم)
می دهیم:ایدیم
می رویم:ایریم
می بریم:ایبَریم
می میریم:ایمیریم
می سازیم: ایسازیم
می زنیم:ایزَنیم
تمرین: افعال جملات زیر را تبدیل کنید(۲ نمره)(😂) :
کتاب را روی میز میگذاریم. / درخت را روبروی خود می بینیم./ در را باز می کنیم./نمی توانیم در را باز کنیم.

دور باطل

نمی دانم کی و کجا گفت یا اصلا برای چندمین بار،اما میدانم از آن روز بارها حرفش را در ذهنم تکرار کردم،باید بنویسم و جلوی چشمانم آویزانش کنم تا فراموشم نشود،هر چند که زیاد غفلت کرده ام...
هر چه شمار روزهای عمرم بیشتر شد و تعداد آدم هایی که دیدم بیشتر شد بیش از پیش حرفش در ذهنم زنده شد، گفته بود:
"هیچ وقت درگیر سنگینی کلام و کلمات قلمبه سلمبه ی بقیه نشو، فکر نکن هر کی سنگین تر حرف زد و تحصیلاتش بیشتر بود یعنی آره خیلی حالیشه،بعضی وقتها یه بچه ی ۱۰ ساله حرفهاش از یه آدم تحصیل کرده منطقی تر و درست تره...هر جا دیدی داری درگیر پیچ و تاب کلمات میشی و منطقت به جای پیروی از وجدان و عقلت اسیر مدرک تحصیلی و سن و چراغ روشنفکری یه نفر شد یه عقبگرد درست و حسابی بکن،خوب فکر کن ببین واقعا حرفهاشو قبول داری یا نه؟ ترازو بذار برای خودت و وزنه اش رو بذار خدا، وجدان، عقل، منطق و حتی گاهی احساست مبادا مدرک تحصیلیش و حرف های قلمبه سلمبه اش کجت کنه ها، همه جای زندگی دور برگردون نداره ها..."
سردرگمم هر روز بیشتر از دیروز ، فکر میکنید چقدر تحصیلات عالیه و سن یک نفر میتواند در درستی کلامش و شک کردن به باورها و اعتقاداتتان موثر باشد؟
پ ن: درد سرگردانی از تمام دردهای دنیا بی رحم تر و سنگین تر است...

ماهِ آسمونه دختر:)

میلاد حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیه) و روز دختر مبارک!

آهنگ تقدیم به وجود نازنینتون جهت حال خوب:)



بوی روستا۳

اکثر شبها برق روستا می رفت و ما فانوس به دست میرفتیم و می اومدیم، بعضی شبها حتی اگه برق بود چراغ ها و فانوس ها رو خاموش میکردیم و پنکه ی رومیزی رو بر میداشتیم، بالای پله ها روبروی اتاق دراز میکشیدیم ،به آسمون که بخاطر تاریکی روستا خیلی قشنگ پیدا بود نگاه میکردیم، همزمان شوخی و خنده هامون هم به راه بود و اگه هواپیمایی رد میشد از ذوق دست و پامون رو گم میکردیم.

بعضی شبها آبوا قصه میگفت ،آخ از اون قصه های قشنگ ؛ هنوزم قصه ی "غولک" تو ذهنمه.

موقع برگشتن به خونه اما خوشی این چند روز از دلمون در می اومد،بعد نماز صبح مامان و خاله دستمون رو میکشیدن و تو خواب و بیداری راهیمون میکردن به جاده خاکی روستا و همگی تا موقع اومدن مینی بوس سرپا چرت میزدیم،آخ از بوی مینی بوس که ازش متنفرم...

اما حالا بعد سالها هیچی شبیه روستای گذشته نیست،نه آبوا هست و نه حیاط بزرگ و خونه های کاهگلی،نه فانوس و پشه بند و شبهای بی برقی،درخت کُنار پشت حیاط دیگه میوه نداره،ماها بزرگ شدیم و پشت تولَه های(یه گیاه) باغچه قایم نمی شیم،دیگه صدای چالاپ آب رو کسی نمیشنوه،رود پر از بیشه است و رو به خشکیه و دیگه صدای خنده های هیچ بچه ای توش بلند نمیشه.

دیگه همه ی روستا ماشین دارن و کمتر کسی سوار گاری میشه،مینی بوس روستا مدتهاست که دیگه بعد اذان صبح نمیاد...مدتهاست که روستا دیگه بوی گذشته رو نداره...

۱ ۲
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan