پنجشنبه ۲۰ مهر ۹۶
همیشه از پیر شدن بیزار بوده و هستم؛شاید هم نوعی فوبیا نسبت به پیر شدن داشته باشم که هراس از آینده، پیری و افتادگی را به جانم می اندازد به همین خاطر نهایت توقعم از عمر حدود پنجاه سال است.
وقتی همین ها را به دوستم گفتم، گفت:
-الان این رو میگی، بیست سال بعد دلت میخواد حداقل صد سال عمر کنی!
با وجود اینکه اعتقادی به حرفش ندارم و حتی خیال صد سال زندگی هم خاطرم را مکدر میکند اما به گمانم صد سال زندگی این چنینی آنچنان هم ملال آور نباشد!
پ ن۱: پیرمردِ عکس با وجود اینکه از لحاظ ظاهری هیچ شباهتی به پدربزرگم ندارد اما عجیب مرا به یاد او می اندازد.
پ ن۲: شاید پیرمردِ عکس تجسم واضحی از ترس های من باشد!
پ ن۳: هوا عالیه (کاش همه ی سال همینطوری بود)، همگی نشستیم توی حیاط و چایی میخوریم،جای همتون خالی:)