هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


چشم به راه...

از انتظار، دیده‌ی یعقوب شد سفید

هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد

ان شاالله(بابغض)
ان شاءالله
آخ آخ آخ...
عمق این آخ هاتون رو حس کردم:(
صبر
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد
وای از این عمر که با میگذرد، میگذرد
انتظار خیلی لعنتیه...کاش هیچوقت نباشی "چشم به راه" :)
کاش هیچ کسی چشم به راه نباشه...
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشم انتظار باش در این ماجرا توهم 

فاضل نظری 

این دنیا که نشد
تاقیامت منتظر میمونم
خیلی زیباست

ان شاا... که میشه:)
 زنده باشید ان‌شاا...
مباد :)
مباد...
دوشنبه ۲۹ آبان ۹۶ , ۱۸:۰۲ مردی بنام شقایق ...
سلام

این که چشم به راه نیس
چشم به دریاس
سلام

معمولا چشم به راه ها اینجوری به دریا خیره میشن!
ولی نکته ی ظریفی بود:)
یافت در بی بصری گمشده ی خود یعقوب...
بصر از هرکه گرفتند بصیرت دادند!


عالی بود

به ما هم سر بزنید...
و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟

لطف دارید:)
حتما:)
آمینـــــ
آمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan