هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


خاطره ها

ده، پانزده یا بیست طبقه برای خودکشی شوخی مضحکیست، برای مُردن فقط کافیست از بام یک روز خاطره سقوط کنی، نعشت را تمام آدمهای خاطره ات هم نمی توانند جمع کنند...

پ ن: عید بیعت با امام زمان (عج) مبارک

چقدر این پست حرف دل من بود...
ببخش اگه ناراحت شدی:(
واقعا هم
هعی...
هیییییم..
خاطره ها...

+ هدر جدید مبارک :)
هعی... خاطره مثل یه دام بزرگه، هی تلاش میکنی ازش بیای بیرونی هی نمیشه و بیشتر گیر میکنی انگار...

+ ممنون عزیزم:)
عید شمام مبارک باشه.

سلامت باشید:)
این حرفای خوب خوب رو تو از کجا میاری عامو که اینقد قشنگه ها ؟:))
زود تند سریع بگو :)))


+
سلام 
عیدت خودت هم مبارک 🌼🌹
فقط تو این عید ما رو از دعای  خیر خودت محروم نکنی ها :)
دعا به شرط دعای آقاگل  هم لحاظ نکنید چون من الان خستم میفهمی خسته :)))
مرسی 
تو لطف داری عزیزم، الگو برداری میکنم‌ گاهی یا ایده میگیرم از متن هایی که قبلا نوشتم یا از جایی یادداشت برداری کردم:))
+‌ ممنونم عزیزم، چشم حتما همه ی دوستان رو دعا میکنم امیدوارم که تو لیست دعای دوستان منم جا بگیرم:)
قربانت:)
پستتون خیلی عالی و دلنشین بود
اما خیلی با عید تناسب نداشتا😋😊

لطف دارید:)
میدونم ولی اول اینکه میفرمایند: این جشن ها برای من آقا نمیشود، دوم اینکه حال منم خیلی شبیه حال و هوای عید نیست!
حرفِ دل بود و بس فرشته‌ی خوبی ها :)
قربانت حوایِ جان:)
عیدت مبارک مهربوووووووووووووون :)
ممنونم عزیزم عید تو هم مبارک😘
هووم !
با افتادن از چشم ...
اره یه ادمهای خاصی هستن که از چشمشون افتادن هم ارتفاعش خیلی زیاده.
خاطره ها بیشتر از جنس چاله‌ و چاهن تا بام.. بیفتی توش ممکنه ازش در نیای...


+
عیدتون مبارک :-)
اینم حرفیه... مهم اینه که ازش بیوفتی یا توش بیفتی در اومدن ازش کار نفس گیریه.
+
سلامت باشید:)
امون از خاطره هایی که داشتی میخندیدی  اون لحظه و الان با یادآوریش بغض میکنی....

بر شما هم مبارک باد:)
واقعا امون، اصلا خاطره ها در هر صورت تلخت میکنن.
سلامت باشید:)
سقوط و صعود را من آدم تعیین می کنم... 
خوبه که انقدر به خودتون و احساساتتون و حتی خاطراتتون مسلطید:)
کی هست اصلا؟؟ اون لحظه هم تنهاییم:)
هعی...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan