جمعه ۲۳ فروردين ۹۸
پشت پنجره ایستادم و از لابهلای نمنم باران به نارنج کوچک حیاط، لیموی دوباره جان گرفته و آلئووراهای درون سبد چشم دوختم، خوب که نگاهشان کردم سر چرخاندم تا شاهتوتهای سرخ شدهی گوشهی دیگر حیاط و گوجههای سبز مادر را هم ببینم، دلم میخواست سرسبزی بهارِ بارانیام را در قرنیههایم حبس کنم.
هنوز مبهوت زیبایی شاهتوتها بودم که صدایم زدی "پشت پنجره وایستادی که چه بشه؟ بیو ای تماتههایه ببریم کنار درخت که اگه بارون و طیفون زد همشه خرد ایکنه" نگاهت کردم، کنار گوجههای درون سبد کاشته شدهی مادر ایستاده بودی و نگاهم میکردی، از همین فاصله هم ردِ بخیهی روی دستت به دلم زخم میزد، موهایم را بالای سرم جمع کرده و گفتم "تو نمیخواد بلندشون کنی، بچهها اومدن میگم جابجا کنن" چپچپ نگاهم کردی، از همان نگاههایی که محبتاش به شماتتش میچربید "تا اون موقع اینها هفتدور شکسته ... خوتم شکل تماته شدی"، خندیدم، از همان خندههایی که یعنی میدانم "شکست هم که شکست، فدای سرت، تازه مو که با ای وضعیتم نمیتونُم بیام سبد بلند کنم، تو هم بلند نکن سنگینه" دست به کمر زدی، خندیدی، بعد خم شدی و یکی از سبدها را بلند کردی "یه طرف مو میگیرُم یه طرفش تو، سنگین نیست، نمیخوای بیای هم خو نیو، دیگه سیچه تنبلیته میندازی گردن دستِ مو؟" خندیدم "تو که میتونی انجیره کو از جاش در بیار، بعدا میگم باد درش اورده، آخه انجیر هم شد میوه والله؟" بلند بلند خندیدی، از همان خندههایی که هنوز وسط خاطراتم پیدایش میکنم و زل میزنم به صدایش "ها! پس تیز کردیه سی انجیر ، ای تورَه*، بیو اینجو بینُم تا لوت ندادمه"!
حرص خوردم و غرغر کنان "اگه نهادین یه ساعت مو بیکار تو حال خوم باشم هم حسابه" آمدم وسط حیاط ، نبودی! سر چرخاندم کنار نارنج، پشتِ تنور، حتی پشت بوتهی کوچک گوجه،نبودی! مثل تمام سالهایی که نبودی، مثل لبخندهایی که نبود، یعنی بود ولی دیگر آشنا نبود ؛ به جایش تا بخواهی جای خالیت بود، گوشه به گوشه خاطرههایت بود، انتظارهایم بود، صدای خندههای پیچیدهات لای شاخهها بود، هقهق خفهی دلتنگیم زیر پتوی پشمی آبیات بود.
برگشتم پشت پنجره، پرستوها وسط آسمان خودنمایی میکردند، گوجهها و شاهتوتها و نارنج هنوز بود، حتی باران هم بود ولی ... ولی جای خالیت انقدر واضح بود که دیگر همه چیز تار شده بود! پنجره را بستم ؛ زیباییها مگر بدون تو دیدن دارد؟
* تورَه : روباه
+ طرح لبخند آشنایت سالهاست که روی قرنیههایم ماسیده ...
++ آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود ... ما را زمانه گر شکند ساز میشویم!