يكشنبه ۲۵ فروردين ۹۸
کجا میروی؟
یک امشب را کمی بیشتر بمان!
"با چشمهایت حرف دارم"
میخواهم برایت از جادههای بیکس شب بگویم
از سوسوی تنهایی ماه در شبهای بیستاره
از کبودی چشمهای دریا در شبهای فراق موج
کجای میروی؟
قدری بیشتر بمان!
میخواهم تا صبح برایت شاملو بخوانم!
یا نه، بمان تا برایت آیدا بخوانم در شبهای بی احمد
مفاتیح بخوانم ،فراز به فراز دعای اجابت
بمان!
میخواهم برایت آواز بخوانم
چنگ بزنم
شاید هم تا سپیده یک نفس در شیپورها بدمم
باید تمام مردم آبادی نوای ماندنت را بشنوند
قدری بیشتر بمان!
لااقل یک شب، یک شب بمان!
میدانی سروهای پشتِ دیوار چند بهار منتظر آمدنت ماندهاند؟
اصلا بگذریم از چشمهای من، گنجشکها!
میدانی گنجشکها از کی روی شاخه چشم به راهت ماندهاند؟
بمان!
قدری بیشتر بمان!
لااقل یک امشب
...