هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


نامه‌های پنج‌شنبه [۱۶]

معشوق پاییزی من، سلام!

حال که این نامه به دستت می‌رسد احتمالا صبحِ روز جمعه است و تو از دیدن نامه‌ام ذوق‌زده و غافلگیر شده‌ای. [از صمیم قلب امیدوارم که این‌طور باشد]
دیروز به علت مشکلات آب و هوایی و باران شدید پیش‌بینی نشده، همه‌ی پرواز‌ها کنسل شده و تمام نامه‌ها با یک روز تاخیر به دست صاحبانشان رسیده است.
دو، سه روز قبل، در صندوق کوچکی، حاوی وسایل قدیمی که با خود از ایران به یادگار آورده بودم، سی‌دی کهنه‌ای پیدا کردم. وقتی آن را در دستگاه پخش قرار دادم خاطرات سالهایی دور و دراز مقابل چشمانم رژه رفت.
سی‌دی را به همراه دنیایی از خاطرات مشترک‌مان و به انضمام دلتنگی بی‌حدی، در پاکت نامه قرار داده‌ام؛ امیدوارم بعد از شنیدن آن خاطرات روزهای خوب گذشته‌ در ذهنت تداعی شود.
 
+ همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم ... و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی 
اینبار خیلیی نامه ات با حال بود :)
بخصوص چند خط ابتدایی نامه ات :))


خیلی خوب بود
شعری که گفتی هم عالی بود و البته باعث دلتنگیم شد .


+
تصویر هم خوب بود میشه دانلودش کنم بذارم تو پروفایل واتساپم؟:)

مرسی :*
قبلی‌‌ها باحال نبود یعنی؟!
:)

هووم، خودمم :(

+ راحت باش عزیزم :)
قربانت
جمعه ۲۱ شهریور ۹۹ , ۱۷:۴۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
:-))) خوشم اومد.
خدا رو شکر :))
خیلی قشنگ بود و دلگیر برای من ):
مخصوصا صدای معین و آهنگش.
ممنونم و متاسفم که ناراحتتون کرد.
اره، برای خودم هم همینطوره :)
نامه های پنج شنبه ات خیلی حسِ خوب و نابی داره :) توی تصور من بوی عطرِ خاک و بارون میده وقتی میخونمشون ^_^
متشکرم، خیلی لطف دارید :)
خیلی خوشحالم که چنین تصویری رو براتون تداعی میکنه و به دلتون میشینه :)
شاید اولین نامه‌ای بود که خیلی دلتنگی برام ایجاد کرد
هعی امان از دلتنگی🤕
متاسفم :(
میدونی فکر کنم برای اینه که نویسنده‌اش هم غمگین و دلتنگ بود و حسش رو منتقل کرده‌.
یه دفعه دلم خواست یه کسی یه چیزِ خاطره‌برانگیزی برام کادو کنه بفرسته :| اواسط خوندن پستت دقیقاً چنین چیزی اومد توی ذهنم :|
راستش خودمم دلم میخواست ولی هر چی فکر میکنم کسی غیر از خودم به ذهنم نمیرسه، تا این حد خودکفام ://

حکم سی دی از اون هایی که #بماند_به_یادگار
امان از این یادگارها ...
قبلی ها رو خوندم ولی این متن یه چیز دیگه بود روله البته از نظر من :))


ممنونم :*
خوشحالم که خوشت اومده :)

قربانت :*
عزیزم....

معشوق پاییزی ماه تولدش چیه راستی:))
:)

نمیدونم راستش، یعنی تا حالا بهش فکر نکردم :|
بذار ببینم، مهر یا آبان چطوره؟ آذر رو دوست ندارم، پس آذر نباشه :))
Qashang bemun :))
Ziba bud
ممنونم، لطف دارید :)
به اینجا میگن بلوغ
هرگاه شک کردی بردی
شک لازمه‌ی یقینه ولی فکر نمیکنم هر شکی برد باشه، شکی که به یقین نرسه فایده‌اش چیه؟
+ همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم ... و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی

.......
ممنون از مطالب زیباتون
Www.gapche.ir
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan