هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


به قول مامان : دنیا دیدنی به‌ز دنیا خوردنی

عصری که از سبک و هدف آدم‌ها در زندگی حرف می‌زدیم حاجی برای مثال چیز جالبی را تعریف کرد.

گفت همکارم سال‌هاست که منزلش را به زوجی اجاره داده است، آنها ۶_۸ ماه از سال را مداوم کار می‌کنند [شغل‌شان را نمیدانم] و چند ماه باقی‌مانده را به سفر می‌گذرانند، چندین کشور دنیا را تا امروز دیده‌اند. به همین هدف خانه‌ای نمیخرند، در واقع سرمایه‌ای که باید برای خرید خانه کنار بگذارند را صرف سفر می‌کنند.


آن روز این سبک زندگی به نظرم عجیب و شاید حتی اشتباه بود [ نظر شخصی ]، به این فکر می‌کردم که «خب وقتی پیر شدن چی؟ اگه روزی بچه داشتن چی؟» و هزار اما و اگر دیگر، اما حالا که بعد از چندسال دوباره نگاه می‌کنم نظرم با آن روزها خیلی متفاوت است. اینکه تا می‌توانی و قدرت داری دنیا و آدم‌هایش را به تماشا بنشینی، روزهای زندگیت را صرف کشف کردن، لذت بردن و تجربه کردن کنی، هزاران طلوع و غروب خورشید را از منظر نگاهی نو ببینی، به داشتن یک خانه و فکر کردن به هزار اما و اگر و شاید نمی‌ارزد؟! 


+ البته سبک زندگی آدم‌ها متفاوت است و قاعدتا این انتخاب میلیون‌ها نفر نیست.

شنبه ۱۳ شهریور ۰۰ , ۲۱:۳۸ ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
سلام

کاملا موافقم.
خیلی مسائل هست که جایگزین های بهتری می شه براشون پیدا کرد اگر از "مردم چی می گن" بگذریم... :/
خودمون باشیم و برای دل خودمون زندگی کنیم :)
سلام

اینکه بگردیم و فکر و سبک ایده‌آل خودمون رو پیدا کنیم و بعد بدون توجه به به قول شما مردم چی میگن زندگی کنیم واقعا شجاعت میخواد، ولی این شجاعت تاثیرات خیلی زیادی میتونه روی زندگی و کیفیتش داشته باشه‌.
امیدوارم از پسش بر بیایم :)
خب من به چشم خودم دیدم خانواده‌هایی که اعتقادشون به در لحظه بودن و خوش گذروندن بوده
با وجود درآمد بالا خوش گذرون بودن و کیف دنیا رو کردن. بعد حالا که به پیری و بازنشستگی رسیدن واسه اجاره خونه‌اشون گریه و زاری راه میفته هر ماه. دست دراز میکنن جلو هر کس و ناکس. واقعا با این اوضاع اقتصادی که کسی اینده‌امون رو تضمین نمیکنه حداقلش اینه که خودمون سعی کنیم تضمینش کنیم. ربطی به حرف مردم نداره. بحث اینده نگریه....
نه میدونی حس میکنم متوجه حرفم نشدی، من میگم هر کسی میتونه سبک خاصی رو برای زندگیش انتخاب کنه، یکی تصمیم میگیره تا ته عمرش اجاره‌نشین باشه و خب وقتی این تصمیم رو گرفته اگه عاقل و بالغ باشه به بقیه‌اش هم فکر کرده، به اون پیری و بازنشستگی، یک نفر دیگه هم تصمیم میگیره که کار کنه و خونه بخره، اینها همش انتخابه، هر کدوم یه آینده‌نگری و بینشی دارن. اینکه فکر کنی، تصمیم‌ بگیری[برای زندگی مستقل خودت البته] حتی اگه خلاف نظر و افکار بقیه باشه نوعی شجاعته.
ولی اگه من بریز و بپاش کنم و بدون در نظر گرفتن روزهای پیش‌رو انقدر پیش برم تا جایی که مجبور بشم تهش کاسه‌ی گدایی دست بگیرم دیگه اسمش میشه حماقت

یعنی اینطور بگم که کل حرف پستم اینه که آدم‌ها سبک‌های مختلفی برای زندگیشون دارن، هیچ کدوم اشتباه نیست، فقط یه انتخابه، همین :)
اوکی
مرسی از شفاف سازی :)
قربان شما :)
توی ایران دل و جرئت بسیاری میخواد متاسفانه 🤦🏻‍♀️
آره قبول دارم :)
وقتی چند سال بعد که بچه اومد تو زندگی و سن از حد سفر گذشت آنموقع میفهمی که خونه بهتر بوده یا سفر
شاید انتخاب اونها زندگی بدون بچه باشه اصلا! 
اونی که چنین تصمیمی گرفته برای زندگیش احتمالا فکر اونجاش رو هم کرده، کاش این همه اطمینان رو به تصمیمات زندگی خودمون داشته باشیم :)
دنیا فانیه ... سفر واقعی اینه که از خودمون و کعبه ی آمالمون خارج بشیم :( یعنی ترک خودخواهی و خودمحوری
بله بله، ولی خب من داشتم از بعد مادی زندگی حرف میزدم :)
ما همیشه نگران آینده ایم و برای همینم همه چی رو از امروزمون می گیریم و نگه می داریم برای روزای بعد.
من که خودم خیلی این شکلی ام.
همش به فکر فردا،همش به فکر بعد...
من اصلا هدفم از این پست گفتن اینکه چی اشتباه و چی درست نبود، صرفا نگاهم به دوتا سبک زندگی رو گفتم.
منم همینطوریم ولی میدونی الان به این فکر میکنم اصلا چند درصد به اون روزهایی که فکر میکنیم می‌رسیم؟ اصلا میرسیم؟ 
سلام سلام
مثل اون ملوانی که درآمد چندماه کار روی دریا رو سریع خرج می کرد و چند ماه به فقر می گذراند تا سفر دریایی بعدی.
در جواب مصلحت اندیشی دوستی گفت: آیا تجربه سفارش غذا در فلان رستوران رو داری؟ یا اقامت در فلان هتل؟ یا پوشیدن فلان لباس و کفش؟ یا حضور در فلان سالن کنسرت و ...
از یک دید وسوسه کننده است ها. مثلا من با همین اندک درآمد هم می توانم بروم آن رستوران باکلاس و غذا بخورم یا آن تور مسافرتی . منتهی می بینم هزینه های واجبتری هست.
اما باز هم می شود انتخاب کرد و راحتتر زندگی را گذراند. حالا شاید خرید خانه، خیال پردازی باشد ولی با برنامه ریزی می شود هم پس انداز و بیمه و سایر رو داشت هم اجراکردن قسمتی از آرزوها بویژه برای کسانی که تنها هستند.
سلام :)
اصلا یکی از زیبایی‌های سفر به نظر من به راحت گرفتنشه، سبک گرفتن، اینکه بری سفر و تو هتلی باشی که عین خونه باشه و هزینه‌ی آنچنانی بگیرن رو خیلی درک نمیکنم، میریم سفر که جایی شکل خونه باشیم؟ خب پس خونه بمونیم بهتر نیست؟ 
اصل سفر به تجربه کردن و دیدنه، که خب خرج کمتر سفر بیشتر :)
راستش به نظرم رسیدن به همه‌ی اینها با هم یه درآمدی میخواد که الان برای خیلی‌ها در دسترس و مقدور نیست :(
در کلیت اما سبک زندگی آدم‌ها متفاوته، گاهی ما نگاه می‌کنیم و میبینیم که سفر تو سبک ما نیست، هزار خرج مهم‌تر داریم خب به وقفه میندازیم، مهم اولویت هاست، حالا برای یکی اولویت سفر و دیدنه و برای یکی خرید خونه و ...
بله حق با شماست
:)
هوم
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan