چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
يكشنبه ۱۷ دی ۹۶
جمعه ۱۵ دی ۹۶
جناب اوه چالش جدیدی راه انداختهاند که ما نیز گفتیم از فیض شرکت بی بهره نمانیم:)
و این هم ۱۳ دلیل من برای زندگی، البته دلایل میتوانند در طول زمان تغییر کنند و این دلایل امروز فرشته است:)
۱) پدر و مادرم: مثل همه من هم عاشق پدر و مادرم هستم و تا زمانی که نفس های پدر و مادرم دنیا را مقدس میکنند این زندگی با تمام پستی و بلندیهایش ارزش ادامه دادن را دارد:)
۲) برادرها و خواهرهایم: باید خواهر باشید تا لذت نفس کشیدن در کنار برادر و خواهر را عمیقا درک کنید، خواهر بودن مقامیست که از همان روز تولد عاشقی را به دخترها می آموزد:)
نکته: کلاً تا زمانی که عزیزانم در این دنیا نفس میکشند زندگی ارزش ادامه دادن را دارد:)
۳) رد شدن از پل صراط کنکور : بار پرودگارا! مرا تا زمانی که مقام دانشجو شدن را بپذیرم و چشمم به جمال دانشگاه روشن شود و بدانم که دقیقا چیست که خلقالله دهان ما را با آن سرویس کردهاند زنده بدار( بلند بگو آمین) :))
۴) به ثمر رسیدن آرزوهایم: دوست دارم روزی به نوک قلهی آرزوهایم برسم و وقتی از بالا به مسیری که طی کردم نگاه کنم لذت ببرم از اینکه حالا دستم به بلندای آرزوهایم میرسد:)
۵) دِین : دِینی به گردنم هست که باید ادا کنم:)
۶) یکی از آرزوهایم خدمت کردن به زائران اربعین امام حسین و مردم مناطق محروم است حالا در هر جایگاهی، امیدوارم تا قبل از مرگم بتوانم به آرزویم برسم.
۷) طلاییه: یکی از بهانههای زندگی من حداقل سالی یکبار نفس کشیدن در هوای طلاییه و مارد است:)
۸) عشق: عشق از همان نوع های دونفرهاش چیزیست که دوست دارم یکبار در زندگی تجربه کنم، کوچه هایست که باید با هم قدم بزنیم و شعرهایست که باید برایش زمزمه کنم، در کل حس های خوبیست که باید با هم تجربه کنیم:)
۹) نویسندگی: نوشتن را از عمق وجودم دوست دارم و امیدوارم روزی بتوانم نویسندهی خوبی شوم که حداقل خودم از نوشتههایم لذت ببرم:)
۱۰) دوست دارم به جایی برسم که بتوانم با اطمینان بگویم من تمام تلاشم را برای خوب بودن، مفید بودن و پیشرفت کشورم کردم و حالا دِینم را به مردم و مملکتم ادا کردم:)
۱۱) داشتن خانهی رویاهایم: در پست خانهی من ، خانهی رویاهایم را به تصویر کشیدم، همهی شما هم دعوتید:)
۱۲) این یکی کاملا خصوصیه و بین خودم و خدای خودمه، شما فقط آمینش رو بگید:)
۱۳) و اما دلیل اخر اینکه من هنوز خودم را آمادهی مرگ نمیبینم، تا روزی که بتوانم توشهی حداقلی برای خودم جمع کنم به این زندگی ادامه میدهم، اگر خدا بخواهد:)
+ تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد؛ زندگی درد قشنگیست که جریان دارد...
پنجشنبه ۱۴ دی ۹۶
امشب کجای این قصه مهآلود سرنوشت خوابت برده است که من تا چشم بر هم میگذارم تو را میبینم که تشنهای و از من طلب آب داری؟!
میدانی عزیز جان! من همان زن سنتیام که تعبیر تمام خوابهایم را در مذهب تو آموختهام؛ بگذار بگویند " اُمل "!
همین که هنوز قسم راستمان چادر نماز مادر جان است و دعاهایمان با نذر کردن برای باورهایمان مستجاب می شود سجده گزار محراب عشق توام!
من از هر چه تکنولوژی که ستونهای بیت العتیق ایمانمان را بلرزاند دوری می کنم! مراقب عشق مان باش، فدای مهربانیت!
《امیر معصومی》
يكشنبه ۱۰ دی ۹۶
+ امروز هم بهشون گفتن در مورد مسواک زدن، غذا خوردن یا ناخن چیدن نقاشی بکشن و هر کس بهتر بکشه نمرهاش بیشتر میشه، جالب اینجاست که همه میدونن هیچ کدوم از این نقاشی ها رو بچههای اول دبستان نمیکشن! نمونهاش منم که باید نقاشی های سارا رو بکشم، پس با این حساب چرا بازم بهشون میگن بکش؟!
پنجشنبه ۷ دی ۹۶
دوشنبه ۴ دی ۹۶
و ما چه میدانیم دست بسته زیر خاک و تنفس یعنی چه؟
ما چه میدانیم عملیات لو رفته یعنی چه؟
و ما چه میدانیم نهر خَیّن چه دید و چه شنید و چه استشمام کرد؟
ما چه میدانیم درد مادری بعد از دیدن دست های بسته یعنی چه؟
+ زنها همیشه دسته گل به آب میدهند، گاهی به کَرخه و اروند و گاه به رود نیل!
++ بشکند قلمی که ننویسید بر فرزندان خمینی چه گذشت...
( متون کپی شده)
شنبه ۲ دی ۹۶
از کنار کافهی اسپرسو عبور میکنم، دوباره چند قدم به عقب بر میگردم و به میزهای خالی خیره میشوم، مدتها بود که دوست داشتم یک قهوهی شیرین مهمانم کنی، مثل گذشته بگویی: "قهوه را باید تلخ خورد اگر قرار به شیرینی است پس چای بخور چرا قهوه؟ قهوه را باید تلخ خورد!" من هم مثل همیشه با لذت به ژست شیک و خط اتوهای لباست که هرگز جابهجا نشد نگاه کنم، بخندم و بگویم: "خیلی خب برای من ادای باکلاسها رو در نیار، میدونی که من عاشق بوی قهوهام اما از تلخی بدم میاد، نمیتونم الکی برای کلاس مزهی زهر رو تحمل کنم!" یک اسپرسو و یک قهوهی سادهی شیرین سفارش بدهی و من باز با غیظ بگویم: "چرا برای من اسپرسو سفارش ندادی؟"
به چشمانم خیره شوی، لبخند بزنی، کلافه دستی در موهای قهوهای خوش حالتت ببری و بگویی: " تو طاقت تلخ خوردن نداری، هرگاه تونستی تلخیش رو تحمل کنی اسپرسو بخور، هر چی اصل و فابریکش خوبه!"
من حرص بخورم و تو بخندی،خیره شوی به صورتم و باز با لبخند بگویی: "اصلا من این قهوه رو با شیرینی چشمها و لبخند تو میخورم، خوبه؟"
صدای مرد کافهچی از وسط خاطرات بیرونم میکشد: "امری داشتید خانم؟"
از میزهای خالی چشم میگیرم و به صورت کافهچی خیره میشوم، در دلم شیر یا خط می اندازم، شیر آمد!
_ بله!
به سمت میز کنار دیوار میروم، یک صندلی عقب میکشم و مینشینم، چقدر اینجا بدون تو، بدون عطر تو غریب است، راستی هنوز هم اسپرسو تلخ مینوشی؟!
_ چی میل دارید خانم؟
_ اسپرسو، یه اسپرسو تلخ لطفا!
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )