دوشنبه ۲ مهر ۹۷
1) ۵ یا ۶ ساله بودم که برادر بزرگم راهی سربازی شد، آن روزها هر سربازی را در هر کجا میدیدم با ذوق فریاد میکشیدم "دوستِ عباس" آخر در خیالهای کودکانهام همهی سربازها همدیگر را میشناختند و با هم رفیق بودند، چندین سال بعد برادر دیگرم راهی سربازی شد،با وجود اینکه بزرگتر شده بودم ولی گویا ضمیر ناخودآگاهم نمیخواست واقعیت را بپذیرد. حالا ۱۴، ۱۵ سال از آن روزها میگذرد ولی انگار هنوز هم در ضمیر ناخودآگاهم ثبت است که همهی سربازها دوستان عباساند!
از معایب یا شاید هم مزایای برادر داشتن همین است، به صورت اتوماتیک همذات پنداری میکنی و میسوزی و درد میکشی و اشک میریزی برای پسری که نمیشناسی چون در اعماق وجودت خواهرانگی غلیان میکند،هی با خودت میگویی"برادرِ من یا برادر یکی دیگه چه فرقی میکنه؟ مهم اینه که یه خواهر بیبرادر شده، آخ بمیرم برای خواهری که بیبرادر شده..."
2) سالها قبل میان همسن و سالانم شعاری مد شد که آن روزها خفن و لاکچری بود و بچهها با آن ژست بزرگسالی میگرفتند "به سلامتی سه تن، سرباز و ناموس و وطن"
نمیدانم شعار مذکور جاهای دیگر هم رونق گرفته بود یا نه ولی شنبه میان عکسهای جنایت اهواز پر بود از سرباز،سربازانی از نسل همان شعار مد شده!
آن روز دیدم که شعرهای بچگی در عمق جانشان اثر کرده بود، انقدر که میان هیاهوی اهواز همهیشان جوانمردانه ... فداکارانه زمزمه میکردند "به سلامتی دو تن، ناموس و وطن ..."
3) ایران اینترنشنال ۳۱ شهریور ،سالروز آغاز جنگ، سخنرانی رئیس گروهک الاحوازیه،از مسئولان حملهی تروریستی اهواز، را پخش کرد.
بیبیسی دلش نیامد از واژهی"تروریست" برای جنایت اهواز استفاده کند.
منوتو هم شب اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ویژه برنامه داشت با حضور حسن شریعتمداری و ۳ خائنِ وطنفروش دیگر عین خودش + یک روزنامهنگار عراقی مدافع دفاع مقدس و امام خمینی!
شریعتمداری آن شب وسط اراجیفش یک جمله گفت که تا مغز استخوانم تیر کشید "اون نوجوونها و جوونهایی که رفتن جنگ با حرفهای خمینی احساساتی شده بودن و خودشون رو به کشتن دادن ..."!(نقل به مضمون)
خلاصه بگویم، بعضیها خوب در روزهای حساس خودشان را نشان میدهند...