يكشنبه ۳ فروردين ۹۹
يكشنبه ۳ فروردين ۹۹
دوشنبه ۲۶ اسفند ۹۸
بادبادکباز کوچک، امیر، سلام!
میدانم که وقتی این نامه به دستت برسد دیگر آن بادبادکباز کوچک با چُپُن رنگی بر فراز عمارت نیستی، میدانم که حتی یادآوری آن خاطرات هم میتواند برایت تلخ و آزار دهنده باشد، اما راستش را بخواهی دلیل اصلی مخاطب قرار دادنت همان خاطرات زیبای کودکی و روزهای شاد مردم افغان است!
قرار بود بنویسم، صبح یک روز که خواب از سرم پریده بود تو به خاطرم هجوم آوردی و تصمیم گرفتم که نامه را به تو بنویسم! راستش روزهاست که تلاش میکنم نامهای در خور بنویسم اما افکارم مجال نمیدهد و همین چند خط را هم وقتی برایت مینویسم که در حیاط نشسته و به آسمان دلگیر پوشیده از ابر که گهگاهی قطرهای از بغضش بر سرم میچکد نگاه میکنم.
برایت نامه مینویسم چون میخواهم بدانی که تا چه اندازه خاطراتِ تو و روزهای قبل از فاجعهی غم انگیزی که بر سر مردمت نازل شد در نگاه و نگرش من به مردم افغانستان، مهاجرت و جنگ موثر بوده است!
میدانی از آن روزی که بادبادکباز را به پایان رساندهام احساسم نسبت به همسایههای افغانمان تغییر کرده است، احساس میکنم که بیش از پیش دوستشان دارم و برایشان احترام مضاعفی قائلم؛ بارها به سرم زده است که کتابت را تهیه کرده، به منزلشان بروم و بگویم "بفرمایید این را برای شما خریدهام، فکر میکنم بدتان نیاید در یک عصر بهاری نگاهی به آن بیندازید"، دوست دارم بدانند که تو تا چه اندازه میتوانی مبلّغ خوبی برای فرهنگشان باشی، آنها باید بدانند که دختری در همسایگیشان زندگی میکند که حالا مدتهاست با دیدن خندههای کودکانهی کودکانشان به جای جنگ و آوارگی و خونریزی و حماقت به یاد باغِ بابر، مزار شریف زیبا، عمارتهای بزرگ و رنگی کابل میافتد، خصوصا با دیدن آن دخترک ۳_۴ سالهی مستاجر خانهی صادق با موهای کوتاهِ زرد، چشمان رنگی و لباسِ قرمز افغانیش، و همهی اینها به یمن نوشتههای توست!
امیر عزیز!
نمیدانم حال که این نامه به دستت می رسد روزگارت چگونه است؟ هنوز هم به بازار اجناس دست دوم سر میزنی؟ خاطراتت را مینویسی؟ حال دوستان افغانت چطور است؟ آه که از این فاصله هم میتوانم زخم مردم از عرش به فرش آمدهای را که به ناحق مجبور به تحمل آوارگی و سختیها هستند را حس کنم!
با همهی اینها میدانم که تو از حال امروز مردم و کشور من آگاهی، از روزهایی که بیرق سیاهش را روی زندگیمان پهن کرده و انگار قصد بیخیال شدن هم ندارد!
راستی حال پسرِ حسن چطور است؟ متأسفم که اسمش را فراموش کردهام! گفتم حسن، آه آن پسر مهربان هزاره!
میدانی! سراسر صفحات آن خاطرهی تلخ برای حسن اشک ریختم، برای تنهایی و ملال نشسته بر سینهاش، و راستش را بخواهی با تمام تلاشی که انجام دادی اما هرگز نتوانستم تو و پدرت را به خاطر جفایی که بر او روا داشتید ببخشم، فکر نمیکنم بتوانی انزجار درونیم را هنگام خواندن آن صفحات متصور شوی!
امیر! کاش میشد دنیا را به روزهای سفید بادبادکبازیهایت، به عیدهای شاد، لباس های رنگی زنان و مردمانتان ، به جشن و پایکوبی برگرداند؛ کاش میشد دنیا را مثل خندههای کودکانهات رنگ آمیزی کرد، مثل بادبادکهای رنگیات، مثل پشمک های روز عید، مثل رنگ عمارتها قبل از آمدن طالبان، مثل شادی مردم وسط کوچه و خیابان؛ اما افسوس که روزها میروند و فقط خاطرات از آنها باقی میماند مثل صدای احمد ظاهر که هنوز در خاطرات باقی مانده!
قرار بود نامه بنویسم که خستگی و تلخی این روزها را از یادمان ببرد اما گویا نامه دارد رفته رفته تلختر میشود، بهتر است نامه را به اتمام برسانم، لطفاً اگر این نوشته به دستت رسید به دختر آن سرهنگ بازنشسته سلام برسان، روی ماه پسر حسن را ببوس و بگو که پدرش در ذهن همه ما انسانی نجیب و مهربان بود، اگر احیاناً دوباره قدم در افغانستان زیبا نهادی به جای من به کبوترهای شاه دو شمشیره دانه بده و بادبادک قرمزی را در آسمان هرات رها کن!
امضا : فرشته
16 مارس 2020
+ ممنونم از مستور و نسرین عزیز بابت دعوتشون :)
++ من هم دعوت میکنم از گلاویژ عزیز و آقا احسان و روزها برای شرکت در چالش آقاگل :)

سه شنبه ۲۹ بهمن ۹۸
يكشنبه ۲۷ بهمن ۹۸
سه شنبه ۱۵ بهمن ۹۸

چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸
جمعه ۱۳ دی ۹۸
پنجشنبه ۵ دی ۹۸
معشوق پاییزی من، سلام!
به تو گفته بودم که همیشه خیابانگردی در تاریک روشن شب را دوست دارم؟ گفته بودم چقدر از قدم زدن زیر نور چراغهای کوچه ذوق میکنم؟ نه، نگفته بودم!
رفته بودم خیابانگردی، رفته بودم تا شاید باد از میان موهایم بگذرد و خیالت را هم با خود ببرد، رفته بودم بلکه بارانِ خیابانهای این شهر خاطرات شبهای با تو بودن را بشوید ، رفته بودم بلکه روی یک نیمکت خاطرات تک نفره بسازم، رفته بودم...
یادم نیست چقدر پیادهروها را گز کرده و به تو فکر کردم، یادم نیست چقدر هی میانشان جای خالیات را انکار کردم، ولی خوب یادم هست اولِ دیوار کلیسا که رسیدم باد عطرت را آورد، جلوتر رفتم و چراغها سایهات را روی دیوار نشانم دادند.
یادت هست کنار دیوار کلیسا چه گفته بودی؟ "میبینی دنیا رو؟ حالا اگه مسیحی بودم میرفتم داخل، زانو میزدم و به گناهم اعتراف میکردم، میگفتم آقای پدر ما یه خبطی کردیم، غلط زیادی کردیم، عاشق شدیم، عاشق همین دخترهی ور پریدهی چش سفید؛ چیه چرا اینجوری نگام میکنی؟ ها؟ عاشق ندیدی یا مجرم؟".
بین خودمان بماند ولی راستش را بخواهی من هم گاهی دلم میخواست مسیحی بودم، میرفتم داخل اتاقک اعتراف، زانو میزدم و میگفتم" آقای پدر ما یه خبطی کردیم، غلط زیادی کردیم، اصلا قند خوردیم و یه روزی دل دادیم، دل دادیم به آدمی که مالِ ما نبود، به آدمی که موندن بلند نبود، آدمی که حرفش اصلا حرف نبود، قولاش هم مردونه نبود؛ آقای پدر ما یه غلطی کردیم و دل دادیم به مردی که ... نبود؛ حالا میگین چه کنیم؟ بگین با کدوم آب مقدس میشه گناهم رو بشورم؟ اومدم توبه کنم از گناه دل شکستن، که بدجوری دل خودمو شکستم..."، اما حیف که در مذهبم اعتراف به گناه خود گناهیست بزرگ!
هنوز سایهات روی دیوار بود ولی ... وقتی برگشتم رفته بودی! محمد میگفت خیالاتی شدهام، سایهی یک رهگذر بوده؛ اما مگر میشود سایهی تو را نشناسم؟ اصلا مگر میشود آدمی خودش را نشناسد؟
یاد لوسیِ نارنیا افتادم که اصلان را دیده بود و گفتند توهم است، اما او اصلان را دیده بود، اصلانی که فقط چشمهای لوسی او را میدید، اصلانی که گلایه کرد "پس چرا دنبالم نیومدی لوسی؟" کسی چه میداند شاید تو هم روزی گلایه کنی، شاید تو هم روزی پشیمان شدی و عزم برگشت کردی، هان؟ نمیشود؟
اما... اما لطفا، به سوسوی چراغهای آخرین خیابانمان روزی که پشیمان شدی برنگرد، نگذار تصویر پُر صلابتت بریزد؛ میدانی! من خدایت نیستم که ببخشم، لطفا تو هم بندهی تواب من مباش، به جان آخرین بارانمان حالا که رفتهای دیگر برنگرد...
محمد میگفت توهم است، راست میگفت توهم بودی شبیه دوست داشتنت، شبیه ماه، شبیه شب، شبیه دیوارهای کلیسا، شبیه من، شبیه محمد، شبیه همهچیز، شبیه همه چیز ...
راستی دیدی چه شد؟ آمده بودم خاطراتت را باد از سرم ببرد اما نمیدانستم تو حتی باد را هم آغشته به خاطراتت کردهای...
+ از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم ... خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم!
++ میلاد حضرت مسیح و سال نوی میلادی مبارک :)

يكشنبه ۱ دی ۹۸
سه شنبه ۱۲ آذر ۹۸
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
آبان ۱۴۰۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۴ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )



