پنجشنبه ۳ مرداد ۹۸
دوشنبه ۳۱ تیر ۹۸
چند روزیست که مرشد و مارگاریتای میخائیل بولگاکف را به اتمام رساندهام؛ رمانی که در ابتدا تیراژ بالا، تعریف و تمجیدها و شهرتش باعث جذابیت آن، و مقدمه و نقدهای مختلف کتاب که تکیه بر عبارت "رمان فلسفی و اجتماعی" دارد کنجکاویام را برانگیخت اما در ادامه نثر و داستان قوی ، توصیفات بهجا، پیوستگی داستانها و از همه مهمتر تعلیقهایی که مخاطب را تا فصول انتهایی کتاب مشتاق و کنجکاو نگه میدارد عوامل کشش آن بود.
کتاب با روایت قرار بزدومنی شاعر و برلیوزِ سردبیر در یکی از خیابانهای مسکو و حضور میهمان خارجی غریبهای به نام ولند آغاز میشود، و در ادامه روایتگر سه داستان موازی شامل "حضور شیطان در مسکو _ عشق مرشد و مارگاریتا _ ماجرای پیلاطس و تصلیب حضرت مسیح" است که کمکم و با پیش رفتن کتاب رشتههای اتصال ماجراها پررنگتر شده و در بخشهای انتهایی هر سه ماجرا با هم پیوند میخورد.
شخصیت جالب ابلیسِ کتاب را میتوان نوعی خرق عادت دانست که باورهای مخاطب را به چالش میکشد و همانند تضمین ابتدای کتاب تا انتهای داستان او را درگیر پارادوکس ابلیسِ داستان و ابلیس حقیقی تعریف شده در ذهنش میکند.
سرانجام بازگو کیستی؟ ای قدرتی که به خدمتش کمر بستهام! قدرتی که همواره خواهان شر است اما همیشه عمل خیر میکند.
فاوست
مرشد و مارگاریتا نوعی اعتراض، و تصویرگر شرایط اجتماعی مسکو در زمان بولگاکف است که در عین سورئال بودن بخشهای رئالش را به رخ میکشد؛ و اشارهی مترجم به شباهت زیاد زندگی نویسنده با مرشد بُعد اجتماعی کتاب را پررنگتر میکند.
《ولند که دهانش به لبخندی مچاله میشد جواب داد :"پس متاسفم که باید خودت را با واقعیت سلامت حال من وفق بدهی. همین که سر و کلهات بر این پشت بام پیدا شد ، مسخره بازی را شروع کردی ، از لحن صحبتت فهمیدم، طوری صحبت میکردی که انگار وجود اهرمن و ظلمت را منکری، فکرش را بکن ؛اگر اهرمن نمیبود ، کار خیر شما چه فایده ای میداشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا میکرد؟ مردم و چیزها سایه دارند، مثلا این شمیشیر من است، در عین حال موجودات زنده و درختها هم سایه دارند ... آیا میخواهی زمین را از همهی درختها؛ از همهی موجودات پاک کنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟ خیلی احمقی."》
مرشد و مارگریتا _ میخائیل بولگاکف
+ خوندن مرشد و مارگاریتا رو در این تابستون بهتون پیشنهاد میکنم :)
سه شنبه ۲۵ تیر ۹۸
سمند نقرهای رنگ با سرعت زیاد از کنار آینهی بغل عبور میکند.
_آخ آخ ببین عین گلوله میره !
_ ماشین شوتیه؛ این به هر کس بزنه کسی زنده ازش در نمیاد.
صدای آرامش از صندلی پشتی بلند میشود، هندزفری را از گوشش بیرون میکشد و میگوید : "از کجا فهمیدین ماشین شوتیه؟"
_مشخصه دیگه، پشتش رو ببین، پشت ماشین رو میارن بالاتر که وقتی بار میزنن و سنگین میشه خیلی نیاد پایین، ببین الان بار نداره پشت ماشین بالاست!
_ میگم! مگه امام جمعه نگفت اگه با سرعت مجاز برن پلیس کاری باهاشون نداره؟
_ عادت عزیزم، کسی که عادت کرده باشه به یه چیزی دست کشیدن ازش براش سخته، اینا هم به سرعت عادت دارن، آروم رفتن حوصلهشون رو سر میبره!
_ عادت چیز بدیه، میدونی آدم به چیزهای بد هم انگار زودتر عادت میکنه، یکی به سرعت عادت میکنه، یکی به پول، یکی رشوه، دزدی ، دروغ و ... ؛ همین اگه الان به یکی بزنه چی؟ شرط میبندم کسی از ماشینها زنده در نمیاد ، میدونی در سال همین ماشینهای شوتی باعث چقدر تلفات میشن؟
+ خیلی از تلفات ما برای همین عادتهامونه، تلفات عمر، جوونی، زندگی، فرصتها و ...
++ گاهی وقتها خیلی زود دیر میشه !
پن: ماشین شوتی به ماشینهای شخصی میگن که بار قاچاق جابهجا میکنن.
پنجشنبه ۲۰ تیر ۹۸
معشوق پاییزی من، سلام!
حال که این نامه را میخوانی تازه کار آب دادن به گلهای شمعدانی ضلع شرقی باغچه را تمام کرده و با کتابی از نویسندهی جوان فرانسوی رو به منظرهی دلانگیز غروب پنجشنبه نشستهام؛ شربت آلبالو را در لیوان ریخته و به روزهای گرمِ ژوئیهی ۲۰۱۹ فکر میکنم ؛ آه که چه روزهای ملالانگیز، گیج کننده و طاقتفرسایی بود ... بگذریم، نمیخواهم با یادآوری آن روزها خاطرت را مکدر کنم.
از خودت بگو! حال تو چطور است؟ روزهای تابستانت را چگونه سپری میکنی؟
ای کاش میتوانستم نامهای از تو دریافت کرده و مختصری از احوالات این روزهایت را بدانم؛ میدانی! این روزها حتی به ورقهی خالی آغشته به عطرت نیز راضی هستم، اما افسوس که گاهی خواستههای کوچک آدمی نیز بزرگ و دور جلوه میکند؛ فرصتها در گذر است و گاه به استشمام رایحهای هم مجال نمیدهد ...
معشوق محبوب پاییزی من!
به وسعت گرمای تابستان و به طروات میوههای رسیدهاش دلتنگ روی مهربان تو هستم ؛ از فاصلهای دور و از میان قلههای افراشتهی آلپ دستانت را به گرمی میفشارم و در کشاکش روزهای زندگی آرامش را برایت آرزو میکنم !
+ گر چه از دست غمت حالِ پریشان دارم ... نکنم ترکِ غمِ عشقِ تو تا جان دارم!
++ نامهی هفتم _ نامهی ششم

شنبه ۱۵ تیر ۹۸
ما که باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
دیدن تیر به آغوش کمان ما را بس!
+ سلام :)
++ به یکی از دوستان قول داده بودم که تابستون دوباره پست مشاعره بذارم، پس هر کس که دوست دارم بسمالله :)
پن : مثل سری قبل اگر چند بیت پشتِ سر هم، در پاسخ به بیت قبل، با یک حرف ارسال شد، مشاعره با آخرین حرفِ اولین بیتِ صحیح ارسال شده ادامه داده میشه.
لطفا قبل از اینکه بیتتون رو بنویسید اول صفحه رو رفرش کنید تا مطمئن بشید که کسی قبل از شما بیتی نفرستاده، و سعی کنید از ابیات تکراری استفاده نکنید :)

پنجشنبه ۲۳ خرداد ۹۸
شنبه ۱۸ خرداد ۹۸
۱) تابستون هر سال از خودم میپرسیدم اینایی که تو این گرما از شهرها و استانهای دیگه میان شهرمون دقیقا چی پیش خودشون فکر میکنن؟
۲_۳ روز پیش که رفته بودیم لبِ ساحل، یه خانوادهی ۷_۸ نفری که از ... اومده بودن هم مشغول شنا و آببازی بودن ، دوتا از آقایون خانواده سیگار روشن کردن و یکیشون یه سیگار دیگه رو هم با سیگار خودش روشن کرد و داد به یکی از دخترها؛ اون روز متوجه نشدم ولی امروز که تو هوای ۴۵_۴۶ درجه مسافرها رو توی بازار میدیدم فهمیدم که یحتمل اون سیگار نبوده! ... آره خلاصه ، نمیدونم چیه ولی هر چیه جنسش اصله!
#طنز
۲) اکثریت مردم ما، غذاهای خورشتی مثل خورش گوشت، مرغ ، قلیه ماهی، میگو و ... رو توی یه کاسهی بزرگ که وسط سفره میذارن و هر کس باید برای خودش بکشه، نمیریزن! بلکه برای هر کس یه کاسهی جداگونه میذارن و اگه کم بود دوباره شارژش میکنن (خورشت اضافی توی سفره هم هست که هر کس خواست برداره)! فلذا توی مهمونیهایی که به جنوب میرید اینو در نظر بگیرید! نشید عین اون بندهخدایی که سهنفری از یه کاسه میخوردن و بعد متوجه شدن که اشتباه کردن، تا نیم ساعت میگفتن "عه! چه جالب، فکر کردیم این کاسه برای هممونه" :|
۳) وقتی هواشناسی موبایلم دمای ۴۵ تا ۴۸ درجه رو نشون میده همش توی ذهنم میگذره که "خدایا! مگه با هم شوخی هم داریم اخه؟ اگه داریم وجدانی بگو که ما هم در جریان باشیم خب!" :(
۴) پسرهایی که یک ماه مونده به کنکور دختر میرن خواستگاری، و اتفاقا تاکید هم میکنن که میدونیم کنکور داره؛ جواب مثبت که هیچی، به نظرم باید با برنو بزنیشون! :|
۵_ قاضی : چرا کشتیش؟
متهم: به قَلیه ماهی میگفت قِلیه ماهی! شما بودی نمیکشتیش؟!
پن: وقتی شروع میکنی به نوشتن کلی مورد جدید میاد به ذهنت، حیف که طولانی میشه :)
سه شنبه ۱۴ خرداد ۹۸
شنبه ۴ خرداد ۹۸
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آرشیو مطالب
-
آبان ۱۴۰۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۴ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )
نویسندگان
پیوندها





