دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶
دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶
شنبه ۱۹ اسفند ۹۶
جمعه ۱۸ اسفند ۹۶
مادر همه چیش قشنگه چه روزش بو ،چه زبونش بو و چه سرزمینش؛امروزَم هم روز خوشه هم روز سرزمینش ( ۱۸ اسفند روز ملی بوشهر)، سرزمین بی زبون هم خو فایده نداره پس مونم زبونشه اضافه ایکُنُم:)
شعری که دومَن( پایین) ایخونین به مناسبت روز بوشهر و پست زبان مادریِ آقاگله :
سی بوشِر هیچکه دِلش مثل مو غمگین نبیده (سی:برای _ بوشِر: بوشهر _ نبیده: نبوده)
دل هیچکی مثِ مُو , یه کاسه ی خین نبیده (مُو:من _ خین: خون)
بخدا وختی که فکرش می کُنم , تَش می گیرُم (وختی:وقتی _ تَش: آتش)
هیچکه دردِش مثِ مو , اینهمه سنگین نبیده
اُوِ دِریاش که میگِن شورِن و خِرّه نِمِکن (اُو: آب _ خِرّه: پُر)
سی مو مثل شِکِرن , شیرین تر از این نبیده
تو کیچه پس کیچه هاش , وختی که تیفون می پیچه (کیچه:کوچه _ تیفون: طوفان)
هیچ غُناهِشتی ایجور دلکش و شیرین نبیده (غُناهشت: صدای بلند)
اَی صِدُوی غِرّه طراقاش شُو بارونی خِشِن (صدوی:صدا _ غرّه طراق: رعد و برق)
ازو خَش تر بخدا , تاچین و ماچین نبیده (اَزو: از او_ خَش:خوش)
خیلی شهرا نبیده , وختی که بوشِر بیده تِش
مث بوشر زیتَرا شهری خوش آئین نبیده (زیترا: قدیمها)
اگه حالا ایجورِن , غربت غم تو دِلِشن
زیتَرا مثل حالا , اینهمه دل خین نبیده
تُوسّوناش اگه گرمِن , مِگه تخصیر خوشِن؟ (توسون: تابستون _ تخصیر: تقصیر)
اُو هواش ایجورین , بیخودی همچین نبیده (اُو هواش: آب و هواش)
تو زمسّون عوضش مثل بهارن زمیناش (زمسون:زمستان)
هر کجا سیل می کنی , بی گل و نسرین نبیده (سیل کردن:نگاه کردن)
سی چه میگین کیچه هاش اُوشُلی و پر سَبَخِن (اُوشُلی: مخلوط آب و خاک _ سبخ: شوره)
کیچه هاشَم بخدا , ایجور که میگن نبیده
پس اَفتو که بری دل سی بوشِر پر می زنه (اَفتو: آفتاب)
خاک هیچ جُوی دیگه دامنگیر و سنگین نبیده
“ دکتر سید جعفر حمیدی – سال ۱۳۷۳ "
پن۱: گوش کنین آهنگ همی شعره از امیر میرشکاری (مسئولیت قر بعدش با خوتونه😁)
پن۲: کلیپی که دومَن ایبینین بخشی از یکی از شعرل(شعرهای) محلی و دَوّاره( رقص سنتی بوشهر)است که تو دومین روزِ هشتمین جشن فرهنگ گناوه( ۱۲ تا ۱۸ اسفند) برگزار آیی:)
هشتمین جشن فرهنگ گناوه_ اسفند ۹۶
پن۳: روز مادر و روز ملی بوشهر( روز تاسیس مدرسهی سعادت) به همتون مبارک:)
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
_ چرا قابها رو از روی دیوار اتاقت برداشتی؟
_اینجوری راحتترم، اذیتم میکردن
_ [با خنده] لگد میزدن یا گاز میگرفتن؟
_ لگد میزدن [با خنده] حواسم رو پرت میکردن،نمیذاشتن بفهمم هرمونها از کجا به کجا میرن!
_ خب الان فهمیدی؟
_نه! ولی فهمیدم کار قلب پمپاژ خونه!
_ هووم،خوبه! پس بهتره منم قابهام رو جمع کنم !
_ آره جمع کن؛ شاید تو هم بفهمی که قانون برای همه یکسانه!
سه شنبه ۱۵ اسفند ۹۶
تن بعضی از درختها عین دل ما آدمها پر از زخم و خراشه! اگه درخت نمیکاریم،اگه مرهم گذاشتن بلد نیستیم لااقل زخم نزنیم،شاخه نشکنیم، ریشه ها رو نخشکونیم،اگه درمان نیستیم
لااقل درد هم نباشیم!
راستی تن چند درخت داغدار هنرنماییهای ماست؟ زخم کدوم تن یادگاری وجود ماست؟ دنیا یقیناً انعکاس اعمال ما رو بهمون پس میده!
پن۱: نمایش طنز رادیویی به مناسبت روز درختکاری:)
پن۳: من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین
رایگان میبخشد نارون شاخهی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من میشکفد...
"سهراب"
يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶
زمانش را دقیق یادم هست،پنجمین روزِ خنک آبان ماه درست راس ساعت ۴:۱۴ عصر، مکانش را اما درست در خاطرم نیست،سنگفرش چهارم بود یا پنجم؟ نمیدانم شاید هم ششم، وقتی با گامهای محکم و پرصلابتت شانزدهمین برگِ زرد افتاده از درخت چنار را زیر پا گذاشتی در چرخش ناگهانیِ چشمهایت بزرگترین حادثهی تاریخ به وقوع پیوست!
چشمانت مثل جنگلهای سرسبز مازندران جذاب و زیبا، مثل دریای نیلگون خلیج با صلابت و پرغرور و مثل آسمان کویر روشن و شفاف بود. وقتی خستگی چشمهایت در هراسِ نگاهم گره خورد تپشهای منظم قلبم روی دورِ تند افتاد،نفسهای سادهام منطقیترین عضو وجودم شد که برای بالا آمدنش دلیل طلب کرد و آنگاه که در برابر استدلال چشمانت کم آورد به ناچار در کنج سینه محبوس شد؛تو اما غافل از دنیایی که در کسری از ثانیه ارگ بم وار بر سرم آوار شد با آن نگاه نافذت که کارون پرتلاطم را هم به خروش وا میداشت از کنارم گذشتی!
چشمانت معجزهای از جنس بهار بود. از آن روز، از همان ثانیه دلِ تاریخ شکافت، تمام تقویمهای دنیا شهادت میدهند که برای اولین بار در طول تاریخِ انسان آبان تحویل یک سال بود! درست از همان لحظه " تو " مبدا تمام سالهای من شدی و هر بار دیدن دوبارهی چشمانت سالم را از نو تحویل کرد!
عزیزم سال نو مبارک!
|بی مخاطب|
دوشنبه ۳۰ بهمن ۹۶
يكشنبه ۲۹ بهمن ۹۶
جمعه ۲۷ بهمن ۹۶
دوست دارم به جای کتاب ، آهنگ ، فیلم و ... زمان و مکان خواندن را توصیه کنم.
عصر، در میان گرمای ظهر و سایهی عصر، همان زمانی که آفتاب هم برای رفتن یا ماندن دو دل است، کنار یک پنجره یا روبروی درِ اتاقی که نور نارنجی آفتاب چشم اتاق را میزند و نسیم خنک هوا(یا کولر) لبخند را به لبانت جاری میکند، بهترین زمان برای خلوت میان تو و کتاب است.
نور نارنجی خورشید بر چشمانت بتابد و کلمات کتاب را نوازش کند، او را تنگ در آغوش بگیری و با لذت چشمانت را به لبخندها و حرفهای عاشقانهاش بدوزی، بخوانی و هی در عمقش غرق شوی، بخوانی و هی لبخند بزنی، بخوانی و در کلام زیبایش محو شوی...
عصرها در اتاقی که چراغش خورشید پر از تردید باشد و سکوتش آرامش بخش، بهترین مکان و زمان برای خلوت عاشقانهایست میان تو و کتاب...
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )