پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۶
روزهای دلتنگی یکی پس از دیگری سپری میشود و هر روز بیشتر از دیروز غبار عادت می نشیند بر ادعای انتظارمان.
کم کم حتی همین ادعای پوشالی که شاید گه گاهی یاد مولا را در دلمان زنده میکرد هم رنگ میبازد...
اما این روزها که به نیمه ی شعبان نزدیک میشویم دوباره در یادمان زنده میشود آنچه داریم اما نداریم...
میلاد مولایمان جمعه است و رد کمرنگی از امید بر دلمان تابیده که شاید این جمعه، جمعه ی موعود باشد! شاید این نفس هایی که بدون یاد او تلف میشود قرار است این هفته به آمدنش برسد... کسی چه میداند؟ شاید در پس هوای غبار آلود این روزها، پشت حصار تاریکی ها صبح موعود منتظرمان باشد ؛ شاید صبح یکی از این جمعه ها عطر ظهور هوای شهر را عطرآگین کند و نفس بدهد به عصرهای بی نفسمان.
شاید این بار خدا هم منتظر اجابت است، منتظر است بخوانیم، دعا کنیم، بخواهیم تا دست اجابت بکشد بر العجل العجل هایمان...
پ ن : لطفا مراسم احیای شهرمان را خالی نگذاریم...شاید خدا هم منتظر است...
نوکرت تا به ابد رنگ شماست
بی خیال همه مردم شهر
دلم آقا بخدا تنگ شماست