چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶
چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶
سه شنبه ۱۴ آذر ۹۶
رسیدی و پر و بال فرشته ها وا شد
شب از کرانهی هستی گذشت ، فردا شد
تو آمدی و به یُمن نگاه تازهی تو
خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد
میلاد پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلوات الله علیه) و صادق آل علی (علیه السلام) مبارک!
پ ن: فعلا آهنگ شادِ خوب همین رو تو دست و بالم داشتم، باشد که شما شاد شوید و ما رستگار:))
دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
معتقدم همهی آدمها کم یا بیش شیشه خردههای وجودی دارند، اصلا از همان روز اول که خاکمان را میسرشتند لا به لایمان شیشه خرده بود. برای همین است که میگویم به آدمها نباید زیاد نزدیک شد یا اجازهی نزدیک شدن داد (به هر حال متاسفانه همه آدمیم) زیادی که نزدیکت شوند شیشه خردههایشان یا پوستت را آزار میدهد یا تا عمق قلبت فرو میرود و میتوانی درد بریدگیها را لمس کنی حتی گاهی میتوانی خونی که از جای جایِ بریدگیها فوران میکند و گرمایش را ببینی و حس کنی!
القصه که اگر روی آدمها ننوشتهاند "احتیاط کنید! خطر زخم و زیلی شدن" احتمالا اشتباه تایپی یا چیزهایی مشابه بوده است، شما خودتان هوای فاصلهها را داشته باشید، مبادا شیشه خردههایتان زخم بزند یا شیشه خردههایشان زخمتان بزند!
يكشنبه ۱۲ آذر ۹۶
۱) دختر خالهام تازه نامزد کرده بود و رفته بود خونهی بیبی!
بیبی: دی حالا اسم نامزدت چنه؟
_ بهنام
_ دی والا ایسو دینام هم شد اسم؟!
_ بیبی دینام نه، بهنام!
_ ها ایگوم خدا اخه دینام خو نه اسم آدمه!
_ خب بیبی ما دیگه بریم، کاری نداری؟
_ نه دی بِرَه به سلامت، سلام دینام هم برسون!
* دی: مادر / *ایسو: حالا / *ایگوم: میگویم / *بِرَه : برو
پن : بیبی و یکی از خالههام هنوز به سعید و وحید( پسردایی های مادرم) میگن سَعی و وَحی :)) ( واقعا نمیدونم چرا "د" رو تلفظ نمیکنن)
۲) زهرا (خواهرم) راهنمایی بود و صبح میخواست بره مدرسه، بیبی هم خونهمون بود.
زهرا: آخی دیرم شد امروز!
- دی الان بری کی ایواگردی؟
- دوازده
- دی خو صبح گَهتر بره که گَهتر هم بیی!
*گَه: زود/ *ایواگردی: بر میگردی( واگشتن: برگشتن)
پ ن: بیبی فکر میکرد هر کی زودتر بره مدرسه زودتر هم بر میگرده:))
جمعه ۱۰ آذر ۹۶
شوهرخواهرم میگفت:
یه دوستی دارم که با دختر خالهاش ازدواج کرده اما از اول هیچ کدومشون همدیگه رو نمیخواستن؛ هم خودش و هم خانمش به کس دیگهای علاقه داشتن اما خانوادههاشون مجبورشون کردن که با همدیگه ازدواج کنن حالا چند سال از زندگیشون میگذره، دوستم میگه تا حالا یکبار با همدیگه غذا نخوردیم همیشه یا من سرکارم یا بیرونم و وقتی میام اون غذاش رو خورده یا برعکس ؛ همیشه مثل دوتا غریبه بودیم هیچ وقت همدیگه رو "تو" یا به اسم کوچیک خطاب نکردیم، کل روز شاید ده دقیقه کنار همدیگه بشینیم و بعد هر کسی میره تو اتاق خودش و انگار دیگری اصلا وجود نداره!
گفتم: خب چرا طلاق نمیگیرن؟
- نمیدونم! حتما نتونستن دیگه، تازه فکر کن الان طلاق بگیرن چی میشه؟ هر دوتاشون سی و چند سالشونه و بیشتر روزهای جوونیشون رو گذروندن، دلمرده شدن دیگه، طلاق هم که بگیرن مگه چقدر شانس علاقهمند شدن به یه آدم دیگه و یه ازدواج خوب رو دارن؟
+ چقدر بد که وقتی خدا حق زندگی رو به آدمها داده ما به خودمون اجازه میدیم این حق رو ازشون سلب کنیم.
جواب زندگی تباه شدهی اینها رو کی میتونه بده اخه؟!
پنجشنبه ۹ آذر ۹۶
امروز داشتم پست آقاگل رو میخوندم که یادم افتاد میخواستم این کلیپ قشنگ رو اینجا بذارم، صدای شادی مردم بعد از دربی ها که تو کل کوچه های شهر شنیده میشه همیشه برام خوشحال کننده است:)
خیابان ساحلی گناوه_ بعد از دربی ۹۶
دوشنبه ۶ آذر ۹۶
سه شنبه ۳۰ آبان ۹۶
به صفحه ی مانیتور چشم دوخته ام، عکس خرابه های حلب و موصل را تماشا میکنم و خبر آزادی سوریه و عراق از دست وحشی صفتان داعشی در گوشم تکرار میشود ، به شادی زنان و کودکانی نگاه میکنم که بعد از سالها، بعد از تحمل دردها، حالا به خرابه ای که نام وطن را یدک می کشد نگاه میکنند و از عمق جان تلخند میزنند ، از پشت این قفس شیشه ای هم میشود تردید بین خندیدن و گریه کردنشان را حس کرد. به مادر شهیدی خیره می شوم که حالا روی خشت های فرو ریخته ی خانه اش ایستاده ، گمان میکنم در پس هر کدام از این خشت ها لبخندهای خشکیده ی فرزندش را می بیند یا شاید هم در میان شادی جمعیت به جای خالی فرزندش در میان جوانان باقی مانده فکر میکند یا شاید... حالِ مادران شهیدِ امروز را مادرانی میدانند که 37،36 سال پیش در رمل های داغ فکه، باران موشک طلاییه ، شب های شلمچه و آبهای خروشان اروند داغ پسر دیدند.
من اما در میان شلوغی افکارم، وسط خنده ها و خرابه ها و گریه ها تصویر مصطفی ها، محمودرضا ها ، محمدرضا ها، حججی ها و ... در خاطرم نقش میبندد، حسرتهایم مثل غده ای چرکین سر باز میکند و قلبم را می فشارد ، برای بار هزارم حسرت میخورم که چرا بعضی ها را نمی توان قبل از رفتنشان شناخت؟ در صدر لیست امروزی ها جهاد قد علم کرده است ، با وجود اینکه میدانم اگر مانده بود با این حجم فاصله و از پشت مرزهای لبنان هرگز حتی "ج" جهاد مغنیه هم به گوشهایم نمی خورد اما باز هم حسرت میخورم که چرا نمی توان اسطوره ها را در زمان حیاتشان شناخت.
پ ن 1: از ظهر به دلنوشته ی شهید صدرزاده فکر میکنم، نوشته بود :چه میشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت دمشق راه بیافتد، فکرش را بکن راه میروی و راوی میگوید اینجا قتلگاه شهید رسول خلیلی است...
پ ن 2: به قول سید شهیدان اهل قلم : پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند ، اما حقیقت این است که شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است!
پ ن 3: به یاد زنان کرد کوبانی که نشان دادند غیرت به جنسیت نیست ، شیرزن بودن اگر از شیرمرد بودن بالاتر نباشد به یقین پایین تر نیست!
جمعه ۲۶ آبان ۹۶
میگفت بعد از این همه سال آمده بود طلب حلالیت، گفت راهی حج است و حالا آمده حسابش را صاف کند، آن هم چه حسابی!
بیست، سی سال پیش با پدر مرحومم کار میکرد، پدرم که به رحمت خدا رفت مدعی شد که صاحب تمام این مال و منال است و پدرم سهمی در آن ندارد، هر چه خودمان و بقیه اصرار کردیم که مال یتیم خوردن ندارد و حق ما را بده زیر بار نرفت که نرفت.
از عرش به فرش آمدیم ، سالها با بدبختی و سختی روزگار گذراندیم، شبهایی بود که نان نداشتیم و گرسنه خوابیدیم ولی حتی سراغی از ما نگرفت و حالا بعد از این همه سال سر و کلهاش پیدا شده؛ برگشته و میگوید اشتباه کردم، میخواهم بروم حج تمتع حلالم کنید، حاضرم اصل پولتان را برگردانم و جبران کنم!
گفتم مردک تو به هر جا رسیدی از سرمایهی ما بود، خانه و ملک و املاک و شهرت و این همه سال زندگی راحتت پایه و اساسش از ماست حالا بعد از این همه سال میگویی اشتباه کردم پولتان را میدهم حلالم کنید؟ پس این همه سال بدبختی ما چه؟ روزهای به باد رفتهی عمرمان چه؟ تازه با وقاحت تمام بعد از این همه سال میگویی فقط اصل پول را میدهم؟
برو حجت قبول ولی به همان خدا که ما حلالت نمیکنیم!
با ناراحتی رفت ولی حاضر نشد داراییاش را بدهد و حلالیت بخرد!
پ ن۱: این ماجرا واقعیست.
پ ن۲: ایام شهادت پیامبر خاتم (صلوات الله علیه) و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی( علیه السلام) و ثامن الحجج امام رضا (علیه السلام) تسلیت.
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
آبان ۱۴۰۴ ( ۴ )
-
مهر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۴ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )







